به ملاقاتم آمدی
اصلاً شبیه خودت نبودی
همان قدر گرم
همان قدر دوست داشتنی
همان قدر زیبا
سرت را روی بالشم گذاشتی
گشتیم و دلیلی برای دل آزردگی یافتیم
خواهرت و ناشناسی میانسال به ملاقاتمان آمدند
با ترس از مرد میانسال رو برگرداندم
گناهانم را گردن نگرفتم
اما تو اعتراف کردی زن ها همیشه شانزده ساله باقی نمی مانند
ناگهان همه چیز به پایان رسید
از ابتدا می دانستم خواب می بینم