در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | دلارام خورشیدی: قلب بی تپش امروز روزی است که شاید بر این قلب بی تپش من تپش آید شاید
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:11:00
قلب بی تپش

امروز روزی است که شاید بر این قلب بی تپش من تپش آید شاید
شاید دغدغه روزها و شبهایم را ببینم... بعد از رعشه ماندن در این سیاهی ها تیرگیها!
چه بی مقدار آری بی مقدار میباید پنداشت این زمان کوتاه را
اندیشناک به من مینگرم. آیا میتوان برای قصور بارانوار این دوسه چند زمان دلیلی آورد...
منتظر میمانم. چشم به در میدوزم. نمیآید
می مانم و نمی اید... ادراکم را به کار میگیرم تا دلیلی هر چند ابلهانه برای نیامدنش بسازم
باز هم چشم به راهش میمانم.
وهم و خیالات فرا ... دیدن ادامه ›› میگیرند مرا...نمی آید...قلبم پر تپش میشود باز.
خود را در آغوشش رها میکنم...میشنود مرا؟ میبیند این بسته جان خسته را؟
فریادی میزنم...فریادی ناشنودنی
صدایم کوته است و عذاب میدهد مرا
از نیاکان به ارث میرسد این روزگار پریشان حال خوابزده
سر بر می آورم. نگاهم میکند؟ نگاهش سر میخورد...نگاهم میکند ؟ خیر!
بله! نگاهم میکند شاید من نمیبینم! نمیبینم دلبر آسوده حال را
نگاهم میکند؟ نمیدانم...شاید!
میکُشد مرا هر چند به قدرت بازویی نیاز ندارد
هر چند به هیچ تیزی احتیاج ندارد
یک نگاه کافی است میمیرم
میمیرم ولی باز مینگرم...مینگرم به من.
عزیزم قصور این چند صباح را چگونه جبران کنم؟
پرتوی صلابت صریحش وجودم را سرشار از ترس و رغبت کرده.
کسی هست که من به او مینگرم...
مینگرم و تصور میکنم که او نیز مشتاق است.
این افکار شاید پستانکوار دمی زار اشک هایم را مرهمی باشند!
نگاهش دمی وجودم را میسوزاند.
از تک تک حالاتش اشتیاق را برمیکشم...
اندیشه های پست فرا میگیرند مرا...
نه... لحظه ای اجازه نمیدهم دزدیدن نگاهش بر این حس خوش غالب شود.
بیا لحظه ای...حتی لحظه ای هم شارح شیدای این تک نگاه های شیدای من باش!
بیا و لحظه ای این نگاه خزان زده نگران و ترسا را
در این کشاکش زندگی و زندگی و زندگی آرامشی تلقی کن
که گاه گاه شاید چشمان پرگناهت بتواننددر آنها مهمانی آزادی بگیرند.


دلارام خورشیدی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید