دو تا تئاتر توی زندگیم دیدم که نیم ساعت آخر دوست داشتم از سالن بزنم بیرون. یکی این بود یکی ترانه های قدیمی. البته این نظر کاملا شخصی هست و تقریبا بیشتر افراد داخل سالن از تئانر لذت بردن. مشکلی که من با این تئاتر دارم این بود که اصولا اسم تئاتر نمی شود رویش گذاشت و بیشتر نمایش بود.
به نظر من داستان این تئاتر در حد یک سیناپس بود که کلا قصه بیشتر مواقع جلو نمی رود و زمان تئاتر بیشتر با صحبت های بیمورد بین شحصیت ها پر می شد از جمله حرکات پانته آبهرام که چندین بار تکرار شد و باعث ذوق و خنده بسیاری می شد. در حالی که شخصا مدام از خودم سوال می کردم که اینها کلا یعنی چی؟
در نهایت ترجیح می دم ده بار دیگر بروم تئاتر های مثل سقراط، ویتسک، سنگ ها در جیب هایش و مرد بالشتی را ببینم تا یک بار دیگه این تئاتر رو ببینم.
( البته بازی های بسیار خوب بود )