آقای نصیری,به نظرم اون معلول,می تونه بخشی از اشارات سیاسی اجتماعی متن و مفهوم ضد جنگ داشته باشه و اون دست قطع شده,همون معصومیت از دست رفته که اشاره کردید. معصومیت از دست رفته با کثیف و خون آلود شدن بال در صحنه ما قبل آخر نمایان میشه.
بکی دبگه از لابه های متن می تونه تنهایی آدمهای متفاوت,مخصوصا دگراندیش باشه.به نظرم "مرد بال دار" آدم تنهایه از ابن نظر که نه بدرستی درک میشه و نه دوست واقعی داره و انگار خاص بودنش از طرف جامعه تحمل نمیشه(باید همرنگ جماعت بود) ."زن جوان" (با چشم حقیقت بینش) هم تنهاست و اون انگار تنها کسی است که "مرد بالدارو درک می کنه.جایی ازش میپرسن که چرا دنبال "مرد بالدار" می گردی: میگه,آخه اون نمی دونه من هستم!
در کل ابن کار از نظرمن عالی بود.
-نور پردازی عالی(استفاده از انواع مختلف نور ها) در جهت کمک به درک بهتر صحنه ها. مثلا نور در صحنه سبرک,(نه به شکلی ثابت ) مجریو دنبال میکنه که انگار در حال تماشای سیرک بودم.
-بازیها واقعا تحسین برانگیزن
-موسیقی عالی(ویولنسل واقعا بجا بود مثل فیلم شبهای روشن)
-استفاده بجا از رنگ قرمز در لباس, بکی خانمی که شغله خاصی داشت ودیگری خانم سوسیالیست.
-مشارکت تماشاگر
- و نهایتا دراماتورژی عالی