در پیشِ تو من بهار را می فهمم
آواره ام و قرار را می فهمم
دارم غزلی نشانه اش جانِ من است
رسوا شده و شعار را می فهمم
این جا که غزالِ من غزل می گوید
در کوهِ شما شکار را می فهمم
دیگر ننویسم...وَ نخوانم حرفی
در خانه ی دل کنار را می فهمم
من را به هوای بیستِ تو جایی نیست
بیدارم و بی تو دار را می فهمم
==--=-=-====