تئاتر در انتظار گودو
در ابتدا برایم کسل کننده بود. نوع دیالوگ ها و حرکت ها شاید به عمد یک رخوت را به تماشاگر القا می کرد. اما کمی که پیش رفت نبوغ نویسنده این نمایش، ساموئل بکت و دید خاصش به زندگی برایم روشن شد. انگار که راجع به تمام آن چیزی که همه می دانیم درباره زندگی و به عمد فراموشش میکنیم صحبت می کرد وآب سردی را بر صورت به خواب رفته مان می پاشید. وقتی از عادت گوشها و نشنیدن صدای فریاد که همیشه هست و یا اینکه "دی دی " راجع به "گو گو" می گفت " هیچی نمیدونه، خوابه. شایدم یک نفر به من نگاه میکنه، یه نفر درمورد من حرف میزنه میگه اون خوابه، اون هیچی نمیدونه، بذار بخوابه! "همه شان آشنا برایمان بودند.
از اینکه منتظر گودو بودند تا خود او بیاید و هر روز را به بطالت می گذراندند واگر یک روز به وعده گاهشان با او نیایند، میترسیدند از واکنش گودو ای که تا به حال ندیده بودند و حتی نمیدانستند چه شکلی است....ترجیح به اینکه در انتظار بمانند و حتی قدمی از قدم برندارند و به دنبال پسربچه نروند تا به گودو برسند.
روزمرگی...فراموشی گوگو...نقش ظالم و مظلوم در رابطه پوتزو و لاکی و تغییر موضع صد و هشتاد درجه ای "دی دی" بعد از شنیدن حرف های موتزو و سکوت همیشگی لاکی که درنهایت موتزو کور و لاکی لال شد، ، تلاش برای استفاده از درخت برای دار زدن خودشان در انتهای هر روز و ترس از تنهایی.....همگی شان برایمان آشنایند و به عمد انگار که به روی خودمان نمی
... دیدن ادامه ››
آوریم....
در کل به نظرم اجرای نمایشنامه ای این چنینی ریسک بزرگی بوده و شجاعت خاص خودش را می طلبیده که هربار که در طول نمایش به این مسئله دقت کردم، متوجه شدم که گروه از پس اجرای نمایشنامه ای این چنین سنگین خوب برآمده است که بتواند مخاطب را نگه بدارد روی صندلی.