از دکور و طراحی صحنه فوق العاده که بگذریم به یک داستان به شدت کلیشه ای می رسیم که از تمام شبکه های تلویزیونی به نحوی دیدیم.....دختری با محدودیت ها و عقده های ناشی از خانواده متحجر و سنتی...یک پسر خلف و یک پسر ناخلف که با هم درگیرن و پدری متدین و خشک مذهب که چون به خلوت می رود آن کار دیگر می کند.
و در انتها مثلن موفقیت فرزندان و البته مهمتر پیروزی ایمان بر نفس که بنظرم بدترین پرده نمایش بود مخصوصن صحنه ی شلاق زدن به زن با کمربند واقعن غیرقابل تحمل بود.