پاشیده نور ، نورطلایی آفتاب / بر ماسه های ساحل دریای بیکران
نرمای پرنیانی باد سحرگهان / پاکیزه کرده خواب ز چشمان آسمان
از نرده های پنجره خوابگاه ما / خورشید کودکانه سرک میکشد به تو
تو آرمیده ای کنار من آرام و دلربا / من در خیال شعر نویی گرم جستجو
الهام شعر تازه من هم نگاه توست / پروانه ای که پشت پیله پلکت نهان شده
تا خون شعر در رگ من موج میزند / قلب تپنده من و معنای جان شده
من درهوای پر زدن از بام واژه ها / تا آسمان چشم تو مست پریدنم
در حس خلسه ای که پر از شاعرانگی ست / در گیر و دار عرصه از خود رمیدنم
چشمم به راه تا که تو از کوچه سار خواب / با یک بغل شکوفه نرگس به من رسی
یکباره میپرم من از این خواب و این خیال / گویی مرا ز پشت ، صدا میزند کسی