تماشاچی تیاتر امروز به چیزی عادت می کند فرای هنر: به شوخی های جنسی، گفتگوهای خنده آور، متن های پرطمطراقی خارجی با اجراهای سطحی و ... بنابراین طبیعی است که افرادی با تیاتر مسخ این گونه برخورد کنند. امروز، عادت های تماشاچی ما زوال سلیقه ی هنری او است. بعضی ها گوش ها و چشم هاشان را می بندند و هر آنچه را که خرق عادت باشد ملال آور قلمداد می کنند. دوستی به نام آقای شکیبا در اینجا نوشته اند: "کسی را دیدم در تئاتر داشت از همراهانش معذرت خواهی میکرد بخاطر تئاتر!!!" لزوم نوشتن چینین چیزی را در یک سایت عمومی درک نمی کنم. این متن بیش از هر چیز یک درد و دل ِ بی معنی است. انگار آدم حواس پرتی دارد با خودش حرف می زند: "راضی نبودم، خوشم نیومد، چیز خاصی در کل نداشت..." من قصدم از نوشتن صرفا این بود که بگویم بخشی از مخاطب عمومی تئاتر ما متاسفانه دچار نوعی دگم اندیشی است، طوری که هر گونه تجربه ی تازه را پس می زند. جدا از این فضای نقد مملکت ما هم دچار همین خصیصه ها هست، طوری که پیش از اینکه نمایش شروع شود آماده اند که به آن چنگ بیندازند. بعضی ها آماده اند مثل بختک روی اثر بیفتند و راه هر گونه ارتباط با اثر را ببندند. این چنین است که هنر تجربی نو قلع و قمع می شود. من می خواستم به دوستمان بگویم مسخ تجربه ی ناب یک تیاتر تجربی است، با این تفاوت که از اداهای مد روز مصون است و به نحوی از تجربه ی تاریخی خودمان بر می آید. این ناب بودن و این هنر مولف محور چیزی است که حتی از معروف ترین و پر مدعی ترین کارگردانان امروز تیاتر ما بر نمی آید. این اجرای یک متن بزرگ اروپایی نیست، این تولد یک تیاتر است. گذشته از این ها هیچ کس مجبور نیست افکار پراکنده اش را در یک فضای عمومی در اختیار دیگران بگذارد و این لحن و ادبیات که "انگاری کدو قل قله زن را با فلسفه افلاطونی بخواهی شرح دهی" حاکی از کژفهمی است و در شان مخاطب تیاتر نیست.