در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | هادی بشری درباره نمایش قصه ظهر جمعه: نوشته ای مبتدی بر قصه ظهر جمعه وقتی وارد سالن قشقایی می شوید و با د
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:27:46
نوشته ای مبتدی بر قصه ظهر جمعه

وقتی وارد سالن قشقایی می شوید و با دکوری مواجه می گردید سرشار از نوستالوژی ( البته برای دهه شصتی ها و مسن تر ها )، می توان حدس زد که در این تئاتر نه از جملات فلسفی و سخت خبری است و نه تئاتری فرمالیستی بلکه بوی قصه ای از آن می آید که برای تمامی و یا حداکثر تماشاگران آشنا بوده و همه می توانند با صحنه ها و یا کاراکترهایی از آن هم ذات پنداری کنند. مردی مذهبی مآب وارد می شود و از پدر در حال احتضار خود انگشتی برای سندی می رباید و از همان ابتدا تم تفرقه و دروغ را در ذهن تماشاگر روشن می نماید. بازیگران یک به یک وارد شده و از دیالوگ ها متوجه روابط آن ها می گردیم. خانواده ای با 4 پسر و 2 دختر. یکی از پسرها به جنگ رفته و خبری از او نیست. پسر بزرگتر به همراه زنش چهره ای مذهبی مآبانه گرفته اند و پسر دیگری فیلم های ویدئویی می فروشد و در فکر سفر به ژاپن است و همسرش نیز نماد یک دختر ساده و سنتی است که گاهی از شوهرش می ترسد و گاهی سرکش می شود. پسر کوچکتر خانواده نیز تنها فردی است که تحصیل خود را ادامه داده ( اگر چه در روایت به این وجه او هیچ اشاره ای نگردیده است ) و غرق در آمال و آرزوهای کوچک خود ( کتونی دبل و .. ) است.. خواهر بزرگتر نیز بیوه زنی است که نقش مادر را نیز تا حدودی ایفا می کند و اگرچه قانون مردسالاری خانه این نقش او را نیز کمرنگ تر نموده است و بالاخره خواهر کوچکتر که با شوهر الکلی خود می سازد و می سوزد. البته محمد مساوات از حضور بازیگران کودک نیز کمک گرفته و مخصوصا در صحنه پایانی اجرا از آن ها برای بالا بردن بار تراژیک داستان به بهترین شکل استفاده نموده است ولی در طول اجرا بازیگران کودک صرفا به طنز داستان اضافه کرده و به آن ها پرداخته نمی شود. البته دلیل این کار نیز احتمالا عمدی بوده و برای میل به واقع گرایی داستان به کار گرفته شده است. بچه ها در بستری از حوادث و جنگ و جدال های پدران و مادرانشان و بی توجه به فساد ... دیدن ادامه ›› بزرگترها فقط بازی می کنند و حتی در Climax داستان نیز از ایفای نقش آن ها خبری نیست. آن ها فارغ از اینکه شاید خود در آینده به کاراکترهای داستان بدیل گردند معصومانه در رویاهای خویش بسر می برند و بازی می کنند و بازی می کنند.بی شک “ قصه ظهر جمعه “را می توان یکی از اجراهایی دانست که می تواند در آشتی دادن قشر عام با تئاتر نقش بسزایی داشته باشد و همه می توانند داستان را دریابند و از آن لذت ببرند اما ذکر چند نکته ضروری است:
1: حسین کیایی در برنامه مجله تئاتر به نکته بسیار ارزشمندی اشاره نمود و آن اینکه می توان برای آشتی دادن قشر عام با تئاتر از داستان هایی ساده الهام گرفت ولی این امر نباید به جریان اصلی تئاتر ایران مبدل گردد. ادبیات و ادبیات نمایشی این مرز و بوم غنای بسیار بالاتری را داراست و وظیفه کارگردان ارتقای فهم هنری و ادبیاتی مردم است نه ساختن اجرایی بسیار ساده و ابتدایی.
2. البته با این حال که این عبارت به کلیشه ای تبدیل گردیده است شکی نیست ولی باز هم تکرار این کلیشه الزامی است که می توان با داستانی ساده مفهومی عمیق را در ذهن بیننده بیدار نمود و هم نخبه و هم عام هر یک به سهمی از تئاتر دشت کنند. اجرای آقای مساوات تحت هیچ شرایطی برای فعالان این عرصه تازگی نداشت و اگر بار طنز قصه نبود شاید خسته کننده هم بنظر می رسید.
3.بنظر می رسد دراماتورژ این اجرا بیش از آن که به بار معنایی و داستانی اجرا فکر کند، در فکر ساختن نوستالوژی برای بیننده است و این تلاش وی در کنار هم جمع کردن تمامی نوستالوژیک ها ( ضبط صوت قدیمی، عکس مارادونا، ساک ساخته شده با ساندیس، کمد قدیمی، کتونی دبل و ... ) در جایی مصنوعی بنظر می رسد و اتفاقا ضد درام عمل می کند و به جای آن که بیننده درگیر تضادها شود درگیر نگاه به مسائل پیش پا افتاده است.
4. عدم استفاده مساوات از نور پردازی و صدا یکی از المان های مثبت اوبشمار می آید. مساوات با تکیه بر بازیگرانی قوی توانسته خستگی ناشی از عدم نور و موسیقی را برطرف نماید ( هر چند در صحنه هایی ضبط موسیقی پخش می کند و چند بار هم لامپ اتاق برای رفع خستگی بیینده خاموش و روشن می گردد ) و تئاتر را به ذات مقدس آن که همان تکیه بر توان بازیگری است سوق دهد.