در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | ساینا بیژن زاده: چند شب پیش باران بارید هوا سرد بود تو را دیدم که بند کتانی هایت را ب
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:43:38
چند شب پیش باران بارید
هوا سرد بود
تو را دیدم که بند کتانی هایت را به هم گره می زدی
بند کتانی هایت را که گره زدی سمتت دویدم تا با هم برویم
برنگشتی
نگاهم هم نکردی
راهت را کشیدی و رفتی و دست من
در طلب تو باز ماند .
باران شره می کرد
هوا سرد تر شده بود
مامور پلیس را دیدم
سردش بود
خواستم کتم را به او بدهم
نگاهم هم نکرد
راهش ... دیدن ادامه ›› را کشید و رفت و دست من
در طلبش باز ماند
باران سیل آسا می بارید
هوا بسیار سرد شده بود.
دخترک گدا گوشه خیابان بود
دستانش را به هم می مالید
سمتش رفتم تا با دستانم گرمش کنم
نگاهم هم نکرد
راهش را کشید و رفت و دست من
در طلبش باز ماند
باران بی وقفه می بارید
هوا یخبندان بود.
قلب من ، همان لحظه
قلب من ، همان ساعت که دخترک گدا رفت
یخ زد !
سرد شد و باران هنوز چکه می کرد ...
قلب من ،
قلب من ، مثل نگاه تو یخ زد
سرد شد و باران هنوز در جای خالی قدم هایت رد پایش را می گذاشت
گفته بودی هر گز یخ نخواهم زد
سرد نخواهم شد !
اما من یخ زدم...
سرد شدم...
مجسمه ای یخی با دستی دراز شده..
این روز ها باران دیگر نمی بارد
ولی مجسمه هنوز همان جاست
همان نقطه ای که تو راهت را کشیدی و رفتی
جای کتانی هایت هایت هنوز روی آسفالت مانده....
گفته بودی یخ نخواهی زد ....
سرد نخواهی شد...

شفق