در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کمند شمس
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:32:15
 

بازیگر

 ۲۵ اسفند ۱۳۷۴
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
محمد فروزنده و sina salimi این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کمند شمس (kamand.shams25)
درباره نمایش کلوز آپ i
کلوزآپ، شگفت‌زدگی و مختل‌کردن ادراک آشنا

کلوزآپ، چه در فاصله‌گذاری و چه در رابطه‌ای مبتنی بر همدلی، همواره الگوهای آشنای دریافت را به لرزه می‌اندازد. این شیوه از دل تجربه‌هایی برمی‌آید که به انکار قدرت‌های سنتی تئاتر منجر می‌شوند: جابه‌جایی یا برهم‌زدن چارچوب‌های عاطفی. هدف، نه حذف احساسات، که بیرون‌بردن آن‌ها از قاب، خنثی‌سازی سلسله‌مراتبشان و گشودن مسیری تازه برای ظهورشان است.

در این میان، شگفت‌زدگی همچون تجربه‌ای بنیادین عمل می‌کند. «شگفت‌زده شدن» در ریشه‌شناسی خود به معنای «آسیب‌دیدن از رعد و برق» است؛ شوکی ناگهانی که ادراک ما را دگرگون می‌کند، چنان‌که گویی صحنه را برای نخستین‌بار می‌بینیم. شگفت‌زدگی همان لحظه‌ای است که مثل نیوتن، از سقوط عادی یک سیب واقعیتی تازه برمی‌کشیم. در تئاتر، این حالت به معنای تعلیق داوری‌های خودکار و فاصله‌گیری موقت از عادت‌های فرهنگی است؛ وضعیتی ذهنی که داوری را متزلزل می‌سازد تا سازوکارش از نو ... دیدن ادامه ›› آشکار شود.

آروین شاه‌حسینی می‌کوشد چنین وضعیتی را در تماشاگر فعال کند: اختلالی میان توهم و بازنمایی، میان اجراکننده و شخصیت، و میان متن و تفسیر. پرسش اصلی، ساختن نوعی «حضور» است؛ حضوری که نه صرفاً نمایشگرانه، بلکه به تعبیر تادئوش کانتور، حضوری برای «تسخیر معنا» است. کلوزآپ بیش از آنکه تنها عقلانیت را فعال کند، شگفت‌زدگی را برمی‌انگیزد: لرزشی که نیروی تخیل و فعالیت ذهنی پنهان را به حرکت درمی‌آورد.

در این لحظه، تخیل تماشاگر بدل به رسانه‌ی آشفتگی می‌شود. این تجربه، دیدن و شگفت‌زدگی مکرر از بازی و روایت سه‌ساعته است؛ بازگشتی به مشاهده‌ی نخستین و بیرون‌کشیدن واقعیتی پنهان از امر آشنا. تماشاگر به بی‌قراری دعوت می‌شود؛ بی‌قراری‌ای که سایه‌به‌سایه و رگ‌به‌رگ همراه اوست. شگفت‌زدگی در اینجا همان امکان رهایی است: رها کردن کنترل و سپردن خود به جهانی از نشانه‌های تازه، جایی که مرز میان واقعیت و خیال، درد و تخیل، به‌طور مداوم جابه‌جا می‌شود.

دیشب پس از اجرا دلم می‌خواست طبق عادت بگویم «خسته نباشید»، اما نشانه‌ای در دست داشتم: دست‌ساخته‌ای از حسین دادی که در مرز واقعیت و خیال به من هدیه داده بود. دیگر دلم نمی‌آمد تخیل جایش را به یک تشکر ساده بدهد. آن هدیه، شروع دوباره‌ای بود؛ برای خسته‌نشدن، برای تمرین بیشتر، برای تمرکز دوباره و تخیل و تخیل... من به کاتارسیس رسیده بودم، خواه هدف همراهی با لذتی مشترک باشد یا ایجاد گسستی احساسی که بازنمایی‌ها را بی‌ثبات می‌کند. در واقعیت، وضعیت بسیار پیچیده‌تر است. من با نوسان‌های ظریفی میان لذت و رنجِ آروین شاه‌حسینی روی صحنه مواجه بودم. پس اشک‌هایم را پاک کردم و تصمیم گرفتم تا چند ساعت بعد در تخیل حسین دادی بمانم؛ همان‌جایی که هنوز می‌شود به موازات روایت‌های او و روایت حسین سبزیان زیست کرد و تئاتر در تخیل منِ مخاطب ادامه یابد.

پس شعر محمد مختاری در ذهنم طنین انداخت و اشک‌هایم را پاک کردم. هدیه‌ «حسین دادی» را محکم در آغوش گرفتم تا ادامه دهم:

اگر که رویا تنها احتلامی بود بازی گوشانه
تشنج پوستم را که می‌شنوم سوزن سوزن که می‌شود کف پا ،
علامت این است که چیزی خراب می‌شود
دمی که یک کلمه هم زیادی‌ست
درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار،
سایه دستی‌ست که می‌پندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد
چقدر باید در این دو متر جا ماند تا تحلیل جسم حد زبان را رعایت کند؟
چه تازیانه کف پا خورده باشد
چه از فشار خونی موروث در رنج بوده باشی

قرار جایش را می‌سپارد به بی‌قراری که وقت و بی‌وقت
سایه به سایه
رگ به رگ
دنبالت کرده است تا این خواب
کمند شمس (kamand.shams25)
درباره نمایش دهخدا i
دهخدا به قلم جناب طاهری و کارگردانی جناب بزرگ زاد را در سالن فرشچیان اصفهان به تماشا نسشتم، این روزها شاهد اجراهایی هستیم که ارجاعاتی پیدا و پنهان به مناسبات سیاسی کنونی ایران دارند، نکته‌ای که در این اجراها می‌توان رصد کرد سیاست بازنمایی تضادهایی طبقاتی است که چندان مبتنی بر آنتاگونیسم سیاسی نیست و در نتیجه، اجتماعی که در این آثار صورتبندی و رویت‌پذیر می‌شود کمک چندانی برای فهم وضعیت موجود و عزیمت به سوی وضعیت مطلوب نمی‌کند. گئورک لوکاچ در مقاله درخشان «ایدئولوژی مدرنیسم» توضیح می‌دهد که «وجود هستی‌شناختی انسان‌ها را نمی‌توان از محیط اجتماعی و تاریخی‌شان متمایز کرد. همچنان‌که برجستگی و فردیت خاص‌شان را نمی‌توان از زمینه‌ای که در آن خلق شده‌اند، جدا کرد.» بنابراین نکته مهم از دریچه نگاه لوکاچ برای یک هنرمند خلاق و نوگرا، ارجاع به جامعه‌ای است که در آن زندگی می‌کند و با شناخت دقیقی که دارد از طریق پرداختن به مناسبات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، می‌تواند اثری قابل اعتنا بیافریند. هر شکلی از رئالیسم، محصول تجربه زیسته نویسنده‌ای است که تمنای ساختن یک جهان تکین و خلاقانه را دارد. تئاتر این روزهای ما، در این زمینه، کاهلانه عمل می‌کند و اغلب آثاری که بر صحنه می‌آید و تلاش دارد جهانی تازه و تکین باشد و در صورت امکان نظم موجود را بحرانی کند، ناکام می‌ماند.
در اجرای دهخدا با ظرافت مثال زدنی به برساختن یک جهان انتقادی و تماشایی دست زده اند، به بازی های روشمند و تکنیکال و تحلیل پذیر که فراموش شدنی نیستند، رویا زیرک قشقایی، حسن جویره و معین الدین عشاقی به غایت سبک بازی، شیوه تمرین درست و مهارتشان را ارائه داده اند.
جایی خوانده بودم ؛ «در ۱۳۴۵ خورشیدی در کلاس تاریخ فرهنگ عیسی صدیق، فریدون جنیدی دربارهٔ کوشش‌های هنری راولینسون برای خواندن کتیبه بیستون گفت:
«یک اروپایی برای خواندن سنگ‌نوشته ایرانی سی سال زمان نهاد؛ شما که ایرانی هستید آیا حاضرید برای کشور خودتان سه سال از عمر خودتان را بگذارید؟»
فریدون ... دیدن ادامه ›› جنیدی برخاسته می‌گوید:
فردوسی برای زنده نگه داشتن اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانی سی سال زمان نهاد، با آنکه نان جوین نیز بر سفره نداشت… دهخدا بیش از سی سال زمان بر سر فرهنگ نهاد… شما به جای آنکه جوانان را برانگیزید تا سی، چهل سال از زمان خود را بر سر فرهنگ ایران بنهند، آنان را کوچک می‌شمارید تا در خود ننگ ببینند و خویش را درخور و شایسته سرزنش بشمارند … همین‌جا به شما می‌گویم:
من، فریدون جنیدی، جوان ایرانی، تا پایان زمان خود، زندگی خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران خواهم افشاند».
تیم اجرایی دهخدا مرا سخت یاد فریدون جنیدی انداختند، دو هفته از دیدن اجرا گذشته و هر صبح در آیینه با خود تکرار می کنم :
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
اختر به سحر شمرده یاد آر
از سردی دی فسرده، یاد آر
بر بادیه جان سپرده یاد آر
تسنیم وصال خورده یاد آر ...
درود و سپاس . اینکه ما کار می‌کنیم و شما درباره کار ما می‌نویسید و ما نوشته ی شما را می خوانیم و دباره نوشته ی شما می‌نویسیم ... یعنی همه ماجرا . ممنون از شما و همه عزیزانی که به تماشا مینشینند و بعد از تماشا هم بی تفاوت نیستند و می‌نویسند و شما بانوی گرامی که با قلمی وزین و فنی مینویسید .بیش باد.
۲۵ آذر ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر

تماس‌ها

kamand_shams