برنامهی آقای مبادا رو یادتون میاد؟ میخوند آفتابه لگن هفت دست ولی شام و ناهار هیچی مبادارو ببین هرشب کاچی بهتر از هیچی.
جریان این نمایش بود،
... دیدن ادامه ››
آفتابه لگن هفت دست ولی شام و ناهار هیچی.... چنان دکوری چیدهبودن و چنان رنگولعابی که فکر میکردی الان با یه کار فاخر قراره روبرو شی. ولی درونمایه؟ واقعا هیچ. در مورد یه دختری بود صبح پا میشه بازی میکنه شبم دلش نمیخواد بخوابه پا میشه بازی میکنه و ماهو از آسمون میونه میاندازه تو صندوقچه. حالا بماند که آخرش می.خوان ماهو از توی صندوقچه در بیارن فقط صدبار در صندوق رو با شدت باز و بسته میکنن که فقط زمان بگذره -_-
یه کار لوووووس. واقعا پیشنهاد نمیدم. من بدترین کارهای کودک رو هم سعی میکنم لذت ببرم ولی این کار واقعا دلنانشین بود.
فقط دکور خوب داشت همین! نمایشنامه هم که هیچچچچچچی نداشت. باور کنین بشینین پای حرفهای یه بچهی پنج یا شش ساله به مراتب نمایشنامه بهتری از توش در خواهدآمد.
یک ربع دیرتر اجرا شروع شد، مدیریت سالن هم که افتضاح. حتی قبل از شروع اجرا اعلام نکردن خرت خرت خوردن و قورت قورت نوشیدن ممنوعه. هر صدایی بگی از هر جایی دراومد. البته خرده نمیشه گرفت، والدینی که توی ۵۰ سالگی تازه یادشون افتاده فرزندآوری کنن و خودشونم خرچ خرچ چیتوز موتوری میخورن و از تربیت کافی و وافی بهره نبردن، چه انتظاری میره که در تربیت فرزند موفق باشن؟
چندمین شب اجرا بود و باز هم صدای شاتر دوربین. واقعا درکنمیکنم کی فرهنگ اجرای جدا برای عکاسان و خبرنگاران قراره برای تئاتریهای این کشور جا بیفته؟!
اگر همون دهدقیقهی اول از سالن بیرون نیومدم فقط بخاطر رعایت قوانین خودم بود که دوست ندارم حس بد به بازیگرها منتقل کنم وگرنه این کار هیچ چیزی قرار نیست به هیچ سنی اضافه کنه.
حتی امتیاز ۱ هم برای این کار زیاده :)