به گزارش تیوال به نقل از ایران تئاتر
شناسه مطلب: 64700
سید محمد تقی زاهدی: «درباره تصویرت از من تجدید نظر کن»؛ «سبکی جدید در تئاتر» بوجود آورده و تعریفی جدید از تجربه مشترک عوامل تئاتر و مخاطبین را به رُخ میکشد. اثری غنی از نظرگاه فلسفی و به طور کلی مَملو از خلاقیت و تجربهگرایی هنری است که هرگز نمیتوان در مقام یک نقد یا متنی کوتاه تمام ابعاد این اثر متکثر و گسترده شده را توصیف نمود.
در اینجا کوشیدهام تا با بیان استدلالهای مختلف و نقادی یا تعریف، برمبنای نقادی ایمیتاسیونالیسم (Imitationalism)- فرمالیسم – صورتگرایی (Formalism) و متضاد آن (فرار از فرم گرایی)- اموشنالیسم – احساس گرایی (Emotionalism)- نقد محاکات-نقد تاریخی و روانشناسانه اثبات کنم که این اثر گستردهای متکثر و جهانشمول است و این گستردگی علتی است بر اثبات این که اثر سبکی نوین در خود دارد و باید بسیار بررسی و نقد شود و از طرف دیگر، تلاشی ابتدایی نموده ام با بررسی این اثر از نظرگاههای گوناگون، توصیفی ارائه دهم برای اثبات این نکته که «درباره تصویرت از من تجدید نظر کن» یک سبک جدید در تئاتر است و دارای ابعادی ساده شده از یک سو و غنایی از سوی دیگر میباشد. این نوع نقد، نقدی ترکیبی و ثقیل است و متن حاضر تنها مقدمهای است تا این جریان نوین در تئاتر را مَدخلی باشد.
با کمترین مقدمه و توضیح ابتدایی نقد خودم را بر فصول مختلفی استوار کردهام که به صورت موجز در ذیل ارائه شده است:
۱. مَدخلی در مفهوم تئاتری یا غیر تئاتری:
آروند دشت آرای در ابتدای اجرا به بیان آدیشن (Audition) بودن اثر میپردازد که در ادامه و پایان کار متوجه میشویم که اثر تئاتر بوده است نه آدیشن و تمام رویدادها بازی بودهاند. در واقع بهترین تعریف از اثر: «تئاتری نوین است که مخاطب قسمتی از اثر بوده و آزمون، بازآفرینی لحظهای یا تجربه گراییِ کارگردان (Audition) در خود اثر و بوسیلهی بازیگران و تماشاچیان اتفاق میافتد».
پس اثری که مخاطب با آن مواجه میشود (که خود این مواجهه هم با تعریفی نوین ارائه شده و ادامه توضیح میدهم) تئاتری است که در هر اجرا بویسله مخاطبین و بازیگران تجربهای برای تمام حاضرین در لحظه وقوع اثر را بوجود میآورد که با کارگردانی آن تجربه و آدیشنی خلاق و رشد کننده بوجود خواهد آمد و مخاطب برای اولین بار قسمتی از اثر اجرایی و یا تئاتر میگردد. این تجربه گرایی در مورد مخاطب به حدی دقیق پیش میرود که توصیف آن در این مجال غیر ممکن است و در اینجا به بیانی اندک بسنده میکنم.
مخاطب هنگام مواجه ابتدا از روند ساکن اثر دچار تعجب شده، سپس با بیان صادقانهای، نسبت به اثر احساس راحتی و صداقت میکند، سپس با حضور بازیگران متوجه آدیشن بودن اثر میشود و سپس خود را در پروسه آزمون و پرسش از بازیگران میبیند، در انتها با یک تخریب مواجه میشود و سپس با حیرت تمام متوجه میشود خودش قسمتی از یک بازی بوده و با دروغ اعتماد نموده و شاید بفهمد که تنها بوسیله همین دروغ امکان حضور خالصانه در یک اثر را دارد و یا به عبارت بهتر؛ در اثری حاضر شده که با استفاده از ظرفیت دروغ بودگیِ فردی در بشر عصر جدید و کارگردانی دقیق سناریو، پِی به دروغ اندیشی و یا ساده انگاری خود بُرده و تجربهای آموزنده از استفهام غلط همیشگی و کوته بینی نظری خود را خواهد داشت و جستجوی حقیقت را دارای تعریفی متفاوت مییابد.
۲. درباره مفهوم دیالکتیک اثر، خروج از فرم و اثری بدون مخاطب و سراسر تجربه اجرا:
• دیالکتیکِ مخاطب، اثر و بازیگران و سنتز دگردیسی:
۱. مخاطب در ابتدا به عنوان مخاطب یک اثر وارد شده و با مجموعهای انسانی با ویژگی چند ملیتی یا چند فرهنگی مواجه میشود.
۲. بازیگرانی که به ظاهر واقعی هستند و خودشان و زندگی واقعی خودشان را با مختصاتی خاص که ازدواج بینا فرهنگی است بازی میکنند و مخاطب در طی این فرآیند اجازه مییابد در یک آدیشن (Audition) حضور یافته و خودش قسمتی از اثر شود.
۳. غافل از اینکه اثر برنامهای دیگر دارد و از ترکیب دو گزاره اول سنتزی حاصل میشود که بازیگران از سوال مخاطبین به پاسخهایی دست میزنند که دفعی و آنی است و سناریوی اثر با حضور مخاطبین دارای دِگردیسی (Metamorphism) و تکامل در زمان وقوع اثر است (مانند دگردیسی در تخم) و از طرفی مخاطب با برونریزی خود چه در قالب ظهور سوالات و چه در درون ریزی مخاطب، چه بخواهد و چه نخواهد عضوی از اثر شده و پس از کشف دروغ بودگی اثر، تازه بعد از پایان اثر دچار دگردیسی و تحلیل تجربهای متفاوت میشود و بر بسیاری از تصورات و نگرشهای خود قضاوتی متفاوت را ارائه میدهد.
• خروج از فُرم:
این اثر بدون فرم است، شاید به عنوان یک ضعف برای اثری تئاتری در نظر گرفته شود، لاکن بدون فُرم بودن اثر، خودش حُسن و ضابطه رقابتی برای اثر بوجود میآورد. بدین معنی که با فرار از فرم مخاطب بدون هیچ ترسی وارد اثر میشود و مانند معروف آثار تئاتری نبوده و با ساختار شکنیِ بسیار شجاعانه فرم را از ظاهر اثر گرفته و به بطن متکثر مخاطبین به شکل تصویر یا تصوّر ذهنی هدیه کرده است.
• اثری بدون مخاطب:
شاید بهترین ویژگی این اثر همین عنوان بدون مخاطب بودن باشد، بدین معنی که اثر گویی مخاطب ندارد، همه جزئی از یک تجربه هستند و با حضور معدوم و مشارکت بی اراده در تولید یک اثر حضور دارند و تجربهگرایی خاصی را برای دریافتهای بسیاری دیگر که نتیجه تجدید نظر طلبی است بدست میآورند. تمام مخاطبین بدون آن که بخواهند باید قسمتی از این اثر باشند و تجربه ای دوسویه را حتما داشته باشند، این تغییر نگرش در مواجه با اثر بسیار خلاق و حرفهای برنامه ریزی شده است.
«شما در هنگام مواجه با این اثر قسمتی از اثر خواهید بود.» که به نظرم این شعاری مناسب برای این تئاتر باشد.
۳. زیبایی شناسی و هنر بر مبنای نظر کانت که مصداق بارز این اثر است:
از نظر کانت، هنر؛ زیباییشناختی است. کانت دو نوع هنر را از هم متمایز میکند: یکی هنر «مطبوع یا دلپذیر (سرگرم کننده)» و دیگری هنر «زیبا». آنچه که برای کانت اهمیت دارد، هنر زیباست، چیزی که همهی ما از آن به عنوان هنر نام میبریم.
هنر زیبا را کانت با طبیعت مقایسه میکند. هنر زیبا یک محصول به وجود میآورد و این محصول هیچ اجباری در پیروی از قاعده در آن وجود ندارد و انگار طبیعت است؛ بنابراین هنر زیبا به نظر کانت اگرچه طبق قواعدی، آثاری را به وجود میآورد ولی باید طوری به نظر برسد که بدون قاعده و به طور خودجوش به وجود آمده است و نتیجه کوششهای هنرمند نبوده است؛ بنابراین آزاد بودن، خودجوش و طبیعی بودن برای کانت، معیار تشخیص هنر زیبا است؛ و هنر زیبا یک محصول است ولی باید به طور طبیعی به نظر برسد، گویا بدون هیچ قاعدهای خلق شده است.
درباره تصویرت از من تجدید نظر کن مصداق بارزی بر این این باور از تولید اثر هنری است؛ آنقدر طبیعی به نظر میرسد که مخاطب خود را به صورت کامل داخل آن و جزئی از آن حس میکندآنقدر طبیعی است که فرصت تعقل در مورد تصوراتش را هم نمیدهد و در طبیعت اثر با زیباییهایش خود را مفروض میکند و برای اولین بار اجازه مییابد قسمتی از اثر شده و به راحتی با کنکاشهای درونی خودش به مواجهه، اعتراض، دخالت، قضاوت و غیره پرداخته و پس از اکتشاف حقیقتی از طبیعت براو آشکار شود که پس از اتمام اثر با او همراه بوده و آن حقیقت را زندگی کند.
سؤال بعدی کانت این است که چه کسی میتواند چنین اثری را به وجود بیاورد که اگرچه تصنعی ساخته شده است ولی ظاهراً، طوری است که طبیعت خودش آن را ساخته است. برای به وجود آوردن چنین اثری به نظر کانت یک توانایی و استعداد لازم است که اسم این استعداد را او، نبوغ میگذارد؛ بنابراین نبوغ به نظر او، توانایی خلق اثر هنری زیبا است. نبوغ یک نیرو و استعداد طبیعی است که از طریق آن، انگار که خود طبیعت در هنرمند فعال است. به همین دلیل اثر هنرمندانهای که خلق میشود طوری به نظر میرسد که انگار اینجا هیچ قانونی و ساخته شدگی آن وجود ندارد بلکه به طور طبیعی و خودجوش به وجود آمده است؛ و آروند دشت آرای به نظر من همان نابغه ای است که کانت میگوید، بالاترین شاخصه طبیعت در حیات و تغییر است، اثر آروند دشت آرای همواره با خلاقیت در حال تغییر است اثر با هربار اجرا زنده است، رشد میکند و تولید مثل میکند و در اندیشهی مخاطبین و به تعداد نفوس با برداشتهای گوناگون قضاوت میشود و راز این تولید اثر طبیعی در نبوغی است که مخاطب را داخل اثر آورده و گویی این اثر بدون مخاطب است و عده ای دارند باهم و برای هم تجربه ای دوسویه را انجام میدهند که تکرار نشدنی است.
«کانت برای تشخیص اثر هنری زیبا، چند معیار قائل میشود. به این دلیل که اثر هنری در اثر استعداد طبیعی در هنرمند خلق میشود و قاعدهای وجود ندارد که طبق آن هر کس بتواند با پیروی از آن قاعده، اثر هنری را به وجود بیاورد؛ بنابراین اثر هنری زیبا از یک خصلت منحصر به فرد برخوردار است که کانت از آن به اصالت اثر هنری یاد میکند. کانت یک سلسله معیارهای کلاسیک به ما میدهد که اصلاً هنر چیست؟ کانت در اینجا یکی از پاسخهای مهم در تاریخ تئوریهای زیباییشناسی مطرح میکند. اثر هنری زیبا، اثری است که از اصالت برخوردار باشد و اصالت به این معنا است که نتیجه فعالیت خودجوش در هنرمند بوده نه از پیروی یک نقش از واقعه.» نوع ساختار شکنانه اثر درباره تصویرت از من تجدید نظر کن درواقع خلاقیت و نوع درونی و انحصاری طرح آروند دشت آرای است که طی تطوری چند ساله ساخته و پرداخته شده و نمونهی مشابهی ندارد و دارای اصالتی انحصاری است.
دوم اینکه اثر هنری یک الگوست و نمونهوار است و خودش نتیجه تقلید نیست، (مانند اثر حاضر نمونه آن را ندیده ایم) ولی کاری که هر اثر هنری از طریق نبوغ به وجود میآید، تبدیل به یک الگو برای دیگران میشود، معیارهای قضاوت اثر هنری را به دست میدهد بدون اینکه خودش از تابعیت خاصی به طور آگاهانه پیروی کرده باشد؛ بنابراین خصلت دوم اثر هنری این است که نمونهوار است و الگو صادر میکند و هنرمندان دیگر را میتواند تحریک و تشویق و فعال کند که آثار دیگری را به وجود بیاورند نه از طریق تقلید؛ بنابراین در اینجا کانت تابع تئوری تقلید از هنر نیست و این یک چرخش است که در عصر جدید در «تئوری هنر به وجود میآید برخلاف تئوریهای یونانی و قرون وسطی. هنر دیگر تقلید واقعیت نیست بلکه چیز دیگری است.»
خصلت سوم این است که به نظر کانت، نبوغ فقط در هنر وجود دارد نه در علم چون نبوغ طبیعی است و اکتسابی نیست یا وجود دارد و یا وجود ندارد ولی در علم ما میتوانیم از طریق کوشش، تجربه و تحقیق، کارهای ممکن را انجام بدهیم.
کانت میگوید هنرمند از یک خصیصه دیگر نیز برخوردار است که فوقالعاده مهم است. از نظر او هنرمند کسی است که توانایی به وجود آوردن یک غنای معنایی را در اثر خود دارد که کانت اسمش را ایدههای زیباشناختی میگذارد و هنرمند کسی است که در اثر هنری میتواند ایدههای زیبایی شناختی به وجود بیاورد و منظورش از ایدههای زیباییشناختی این است که ایدههای زیباییشناختی، ما را به افکار مختلف تحریک میکند بدون اینکه در یکی از این افکار، تفوق کامل پیدا کنیم. مسأله مهمی است که یک اثر هنری از چنان غنای معنایی و تفسیری برخوردار است که به ما امکان تعابیر مختلف را میدهد بدون اینکه در معنای خودش از طریق یکی از این تفاسیر خاص از میان برداشته شود؛ بنابراین یک اقیانوسی است از امکانات تعابیر مختلف، به هر تعبیری از اثر هنری نهایتاً به یک تعبیر محدود و موقت باقی میماند. حقیقت نقد اینجانب بر اثر حاضر همین عبارت کانت است که اثبات میکند درباره تصویرت از من تجدید نظر کن یک اثر هنری زیباست، یعنی امکان تفسیر و تاویلهای متفاوتی را میدهد و اصلا نباید این اثر را یکسویه و بدون فلسفه، نقادی کرد.
«اثر هنری، تمام کوششهای ما را برای اینکه معنای اثر هنری را به طور نهایی و مبنایی درک کنیم و بر آن مسلط شویم با شکست مواجه میکند و ما را وادار میکند مرتب تفاسیر خود را از اینها نو کنیم و گونهای دیگر تفسیر کنیم. به همین دلیل است که اثر هنری در برابر تسلط هرمنوتیکی ـ تفسیری ما از اثر هنری مقاومت میکند و ما را مرتب به این امر رجعت میدهد که اثر هنری همیشه میتواند به گونهای دیگر مطرح شود و به ما یادآوری میکند که تعاریف و تعبیر ما از جهان همیشه محدود و افقمند است. شرط گفتوگو آن است که نسبت به محدودیت دیدگاه خود آگاه باشیم و فقط در این چارچوب است که میتوان دیدگاه دیگری را جدی گرفت و به عنوان یک امکان طبیعی، جهان را به طور متقابل به رسمیت شناخت. هنر عرصهای است که با محدودیت دیدگاههای خود آشنا میشویم و درمییابیم که اثر هنری و جهان به شکلهای مختلف میتواند تعبیر شود و امکان یادگیری و مفید واقع بودن به دست آوریم؛ به طوری که بتوانیم با همدیگر تعابیر جامعتری ارائه دهیم و در نتیجهی آگاهی، نسبت به محدودیتها و افقمندی دیدگاههای خودمان، به انسان دوستی و احترام به نظرگاههای دیگر برسیم.» «با مواجهه اثر هنری زیبا محدودیت دیدگاههای خود آشنا میشویم» این نکته از منظر کانت بسیار مهم است و شاخصی برای تشخیص اثر هنری زیبا است، مهم ترین اتفاق فلسفی در تئاتر؛ «درباره تصویرت از من تجدید نظر کن» همین فهم محدودیت دیدگاه و تصورات غلط است که باید در جایگاهی واقعی و با تغییر نگرشی جدی تحلیل و فهم شود.
«در یک کلام میتوان این اثر را مصداق نظریه کانت بر هنر و زیبایی شناسی تفسیر نمود.»
۴.دروغ بودگی عالم جدید:
هایدگر در توصیف حقیقت و هستی (در کتاب هستی و زمان/ترجمه محمدرضا ریختهگران) توصیفی زیبا از هستی ارائه میدهد که به نظرم محتوای اثر حاضر است: «هستی دارای اجزایی است، لاکن با پرورش اجزای هستی در کالبد زمان، حقیقت هستی پوشانده شده و مانند جنگلی که از بالا نمیتوان زمین یا بستر جنگل را دید، حقیقتش مَستور است و برای کشف حقیقت؛ الزاماً باید ابتدا از اجزای آن را کنار بزنیم تا به تعریف یا فهم حقیقت برسیم.» اجزای هستی درواقع مستور حقیقت هستند و تعریفی متفاوت از دروغ بودن را در ذهن ایجاد میکند. وشاید بهترین سنخیت از لحاظ فلسفی با تئاتر «دربارده تصویرت از من تجدید نظر کن» با همین دیدگاه هایدگر باشد؛ و باید آروند دشت آرای و اثرش را در این جایگاه بررسی کرد، زیرا ذات اثر از بالاترین مفاهیم فلسفی منشاء گرفته است.
«دروغ در لغت، بهمعنای سخن نادرست است»(اکبر هاشمی رفسنجانی، برگزیدۀ فرهنگ قرآن، ۱۳۸۷، ص ۳۶۹.) که البته این تعریف، تعریف ناقص و بسیار کلی است و میتوان بهصراحت گفت که از آن، به تعریفی جامع نمیرسیم. بسیار جالبِتوجه است که دروغ، در بیان «قرآن» بسیار مهم و پیچیده و دارای استفهامی چندلایه است. در قرآن، برای دروغ و دروغگو عبارات سختی بیان شده است؛ مثلاً «تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند»(قرآن، نحل، ۱۰۵).
در تبیین معنایی جامع از دروغ و با استنتاج از تعاریف «قرآن»، میتوان اینگونه بیان کرد که دروغ، ادعای باطلی است، از وجه بیانی و نیّتی که گوینده عَمداً آن را بهعنوان حقیقت، بیان یا ادعا (بهصورت عملی و بدون استفاده از کلام) میکند. دروغگویی، معمولاً بهمنظور فریب یا جلوگیری از وضعیتی است که برای دروغگو، نامطلوب است.
حال، منظور از دروغبودگی در تعریف ارائهشده، کاملاً مستتر است:
دروغبودن یعنی، احساس و ادراکی از وضعیت انسان که برای خودش مطلوب جلوه مینماید و از اساس، در بنیانی غیرواقعی و مجازی، بهجای حقیقت جازده شده است، در این حالت، دو گرایش قابلتصور است: یا فرد، خودآگاه در این ساحت قرار میگیرد که فرض ماندن بهصورت خودآگاه، تقریباً غیرممکن است و حالت دیگر، آن است که انسان، بهصورت ناخودآگاه و تحت شیوههای بسیار پیچیدهای در موقعیتی قرار گیرد که اساساً منبعی که تغذیهکنندۀ بُعد فطری و حقیقتجوی انسان است، طی برنامهای و در راستای انتفاع برای منتفعی خاص، به دروغ تبدیل شده و آن دروغ، ماهیتی حقیقی یافته است.
در این فرآیند و بهجهت پیچیدگی فراوان، انسان مواجه است با مجموع متکثری از القائات و ورودیهای مختلف که عموماً بهصورت ناخودآگاه بر وجود انسان تأثیر میگذارد و درصورتیکه کنترل این القائات، بهدست افرادی و برای منظورهای خاصی باشد، میتوان کار را تاحدی پیش برد که حقیقیترین موارد دروغ و دروغترین موارد حقیقی جلوهگر میشود و میتوان اینگونه مدعی شد که این فرآیند، بزرگترین پوشش است که در تاریخ بشر بهصورت عملیاتی و در راستای انتفاعی هدفمند به اجرا درآمده است.(برگرفته از کتاب دیویزیون/ انتشارات سوره مهر/سید محمد تقی زاهدی/ فصل نهم)
تئاتر «درباره تصویرت از من تجدید نظر کن» برای اولین بار به اثبات دروغ بودگی مخاطب میپردازد و با دروغپردازی در زمان اجرای تئاتر مخاطب را به اثبات این وجه درونی و روانشناسانه پیش میبرد که تصورات سطحی و بدون کمترین نسبت فلسفی با عالم حقیقی، در مخاطب یا مردمان عصر جدید تا حدی است که اگر در یک تجربه با نسبت کوچکی از این «دروغ بودگی» و در مثالی آزمایشگاهی و کنترل شده مواجه شوند و پرده از دروغ بودنها برداشته شود، چقدر سخت است و تا چه حد امکان تفکر میدهد.
به نظر من افراد با دونوع نگرش، پس از تجربه این اثر، از سالن چهارسو بیرون خواهند رفت:
۱. افرادی که صرفا متعجب از یک ریتم چند سویه شدهاند و هدف تولید اثر و مواجهه با آن را صرفا اثری دلپذیر یافتهاند (که به نظرم این تعداد کم است).
۲. افرادی که از این فهم «دروغ بودگی» ناراحت شده و خود را در مقام فهم سختترین موضع ادراکی بشر یافتهاند.
بالاترین سطح ادراکی در تئاتر «درباره تصویرت از من تجدید نظر کن» همین فهم دروغ بودگی است.