در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش اخککندو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:51:26
۰۶ تیر تا ۰۶ مرداد ۱۳۹۶
۱۹:۳۰

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
اینجا هنوز چراغی روشن است
حنیف سلطانی

« بدترین شکنجه آن است که دیگر نتوانی دوست بداری » و این همان چیزی است که این روزها به نمایش های ایرانی و سنتی می گذرد، این سخن داستا یوفسکی را شاید بتوان اینگونه تعبیر کرد ، انسان هایی در کشور خودشان ، نمایش های برآمده از خودشان را نمی توانند دوست بدارند و بدتر از آن پاس بدارند و این خود شکنجه ای بزرگ است حداقل برای عده ای !

نمایش «اَخکَکَندو » با بهره گیری از نمایش های اصیل سنتی مانند بقال بازی ، سیاه بازی و نمایش تخت حوضی و با بهره گیری از تم « دیگ به سر » که از سنت های قدیم ایرانی است و در مراسم عروسی و شادی از آن استفاده می شده است ، به شکلی در آمده است که علاوه بر به صحنه آوردن این سنت نزدیک به فراموشی ، نمایش ایرانی را به صحنه می آورد که هم خاطره است و هم کمک به فراموش نشدن سنت های نمایش ایرانی. بر کسی پوشیده نیست ، سیاه بازی دیگر مانند ایام گذشته، ... دیدن ادامه ›› طرفدار ندارد و صد البته که بسیاری از بازیگران از ایفای این نقش سهل و ممتنع ناتوان اند ، و این تنها سرچشمه از فقدان آموزش این نوع از نمایش است و عدم شناخت از گونه ای از نمایش که انگار وصله ناجور شده است در همهمه مدرنیست هایی که هنوز خودشان هم گنگ خواب دیده اند !

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش

شاید بتوان اشکالاتی را به ابعاد فنی ، تکنیکی و اجرایی نمایش «اَخکَکَندو » به کارگردانی سید هادی عامل وارد دانست و ساعت ها پیرامون آن به گپ و گفت پرداخت ، اما نکته ای که نباید مغفول بماند ، کمبود آثار مشابه این اثر برای ایجاد یه معیار قیاسی در جهت سنجش کیفی این اثر نمایشی و مورد بسیار مهم تر باز کردن جاده تخریب این گونه نمایشی در معرض خطر است ، نگارنده این سطور خود را موظف میدارد تا نه در باب سنت و اجزای آن بل در باب هویت فرهنگی خود نکاتی را یادآور شود :

- بسیار روشن است که نمایش سنتی ایرانی در حوزه درام و متون نمایشی دچار ضعف هایی است ، اما نباید فراموش کرد ذات این نمایش ها در سادگی و سرراستی داستان های آن و نقش هایی است که نمایندگی می کنند تیپ های خاصی از جامعه را

- از دیرباز اینگونه نمایش رسانه مردمان کوچه بازار برای نشان دادن مسائل روزمره ای بوده است که طرح آن می توانسته است در حالت عادی مقدور نباشد اما در قالب نمایش طنز و فکاهی امکان ظهور و داد سخن دادن برای آن فراهم گردد که به طور طبیعی در روزگاران رسانه های جمعی قدرتمند ، رسانه های سنتی از کارکرد های رسانه ای خود فاصله و تبدیل به عنصری نوستالوژیک شوند که روزگاری علاوه بر هنر، رسانه نیز بوده است و اکنون خیر

- منتقدان این گونه نمایشی طرح عنوان نمایش را به مثابه توضیح مسخره کننده آن گرفته و در همان مسیر اشتباه گام بر میدارند ، آنجا که با به کار بردن لفظ « تخت حوضی » نه در توضیح تاریخچه و ساختار نمایش ایرانی، بل تمسخر این گونه نمایشی اصرار دارند ، گویی تمام نمایش های سنتی دنیای مدرن دچار تحولات شگرف شده اند و تنها نمایش ایرانی از آن بی بهره مانده است

- در بسیاری از نقاط جهان رسانه های مدرن در تلاش برای حفظ نمایش های سنتی، اقدام به معرفی و حتی پخش نمونه هایی از آن می کنند و بودجه های مناسبی برای حفظ، اشاعه و انتقال نسل به نسل آن در نظر گرفته می شود ، جایی که اپرای پکن و نمایش « نو» ژاپنی همچنان به حیات خود ادامه می دهند و اتهامی بر آنها در خصوص عقب ماندگی و سادگی شان وارد نیست !

- ساختار نمایش های ایرانی به خصوص سیاه بازی، ساختاری مبتنی بر زبان بوده است که در قالب اجرای نمایش، مَثل ها و مَتل ها ، سخنان حکیمانه ، پند و حتی سبک های زبانی قوام یافته و حفظ می شدند ، چه بسا بازی های زبانی غنی زبان فارسی که با کمرنگ شدن این گونه از نمایش ها در حال احتضار است و امروز بدون شک روز جمع آوری و حفظ آنها ست.

- این مردمان امروزی نباید فراموش کنند از کجا آمده اند ، مسیر طی شده امروزشان از کجا گذشته است و چه بر آنها گذشته است ، باید ببینند تا دوباره تاریخ تکرار نشود ، تا برادری ها بماند ، تا انسان به انسانیت خودش مباهات کند و ولو در قالب نمایش، برای پاسداشت آن بکوشد، دیگ بر سرش بگذارد و دیو غبار فراموشی و نابودی فرهنگ را دود کند و برای ریشه های فرهنگی اش ساز بزند ، هلهله کند ، برقصد و شادمانی و لبخند را به مردمانش هدیه کند، بی هیچ طمطراق و افاده ای !

- باید به سید هادی عامل و گروه اش خسته نباشید و گفت و صمیمانه از جانب تمام نسل هایی که هنوز نیامده اند از آنها تشکر کرد که در این دنیای پر هیاهوی نمایش های پرزرق و برق و به اصطلاح مدرن ، راه خود را می پیماید و تلاش دارد که هویت ، فرهنگ ، زبان و سنت هایی را حفظ کند که امروز تنها در دستان مان ودیعه ای است برای آیندگان ، برای آنهایی که هنوز در حوزه زبان فارسی قدم نگذاشته اند اما روزی می آیند و بدون شک حتی در مقیاس اندک به جستجوی ریشه های فرهنگی خویش می گردنند که امروز در ظرف آبی در قالب نمایش تازه مانده اند و نفس می کشند .
ماهرخ این را خواند
Captain و رضا تهوری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی به نمایش «اخککندو»
حفره‌هایی که در متن و فرامتن دیده می‌شود/ نویسنده را دریاب

«اخککندو» مفرح است به ذات بازی و فاصله‌گذاری و شیوه ... دیدن ادامه ›› اجرایی هادی عامل؛ اما اگر بخواهیم به روایت و داستان عمیق‌ نگاه کنیم برایمان حفره‌هایی عیان می‌شود که به نظر شهادت متن به نفع اجرا بوده است.

احسان زیورعالم

هادی عامل پس از موفقیت قابل توجه نمایش «افسانه ببر» که با جایزه بازیگری مرد برای هدایت هاشمی همراه بود و البته تجربه در میانه «حساب پرداخت نمیشه»، این روزها با شروع خوب نمایش «اخککندو» روزگار سپری می‌کند. نمایش برآمده از سنت‌های نمایش ایرانی و نقبی به اطراف ایران است، به نحوی که او در روز گشایش نمایش خود می‌گوید:« آیین «دیگ به سر» که گونه از نمایش شادی‌آور ایرانی است و کشورهایی نظیر ترکیه، یونان و برخی کشورهایی اروپایی رواج سعی دارند این آیین را به نام خودشان ثبت کنند؛ این در حالی است که تبریز، آذربایجان، خراسان و کشورهای آذری‌زبان در این شیوه اجرایی پیشگام هستند.»

ایده اولیه نمایش پس از یک آیین آمده است. نهادن دیگ روی سر و آفرینش فضایی جن‌زده تا جایی که در تبلیغات و حواشی نمایش از عبارت «ترسناک‌ترین کمدی» بهره برند. البته با تماشای نمایش می‌توان درک کرد که هادی عامل در اجرا دست به خلق وحشت نزده است؛ بلکه همچنان مفرح بودن نمایش به عنوان رکن اصلی نمایش ایرانی حفظ کرده است و از زمینه موجود در نمایش، به روایت رابطه جن و گذشته پرداخته است. مسئله آنجاست که مشخص نیست این رویه به چه میزان به متن محمد مساوات مرتبط است؛ چرا که به جز معدود دیالوگ‌های مسجع و یا ترانه‌های بحر طویل که به احتمال قوی زاییده ذهن مساوات است، روایت گویای آن است که نمایش با سلیقه عامل شکل گرفته است.

هادی عامل در اجرا شمایلی کانتوروار دارد. کنار صحنه می‌نشیند، می‌نوازد و با بازیگرانش حرف می‌زند و بازی می‌کند. او از متن نمایش جدا نیست. او خود بخشی از نمایش روی صحنه است؛‌ پس نمی‌توان تصور کرد که این مسئله در متن گنجانده شده باشد. تقطیع بسیار نمایش که با راهکارها و شیرین‌کاری‌ها همراه است، محصول کارگردان است، نه نویسنده؛ پس داستان از در صحنه تلوتلو می‌خورد. افتان و خیزان پیش می‌رود تا به جای داستان، شیوه اجرایی تجلی پیدا کند. این کاری است که عامل به جد انجام می‌دهد. از آنجایی که روی صحنه تعداد بازیگران بسیار است و بازیگری چون هدایت هاشمی وجود ندارد تا تمرکز و توجه مخاطب را به خود معطوف کند، همین شیوه‌هاست که بیش از پیش دیده می‌شود.

شیوه‌های هادی عامل نیز برآمده از فاصله‌گذاری است و منتسب به برشت. معلوم نیست چه کسی برای اولین بار به دروغ گفته بود برشت با دیدن تعزیه به فکر فاصله‌گذاری افتاده است؛ اما واقعیت آن است که فاصله‌گذاری بخشی از نمایش ایرانی است. حرف زدن با مخاطب یا بیرون زدن از قاب در کنار برهم‌زدن نظم نمایشی یا نشستن بازیگران به دور صحنه که به منزله نمایشی بودن اثر است، فضا را برای فاصله‌گذاری و خلق شوخی‌ها مهیا می‌کند. پس درک این مسئله ساده است که او قرار است بیشتر یک مرشد در نمایش باشد تا یک کارگردان.

با این همه، آنچه در نمایش بیش از همه به چشم می‌خورد حفره‌های است که در متن دیده می‌شود و به نظر می‌رسد در فرامتن حفره‌هایی به اثر افزوده شده است. روند داستان و حتی روایت چندان منطقی نیست و البته این موردی است که شما می‌توانید در بیشتر نمایش‌های ایرانی دیگر نیز یافت. محمد مساوات نیز با توجه به تجربه دیگرش در نوشتن نمایش‌های ایرانی در سنگلج، از این بی‌منطقی متون ایرانی بهره می‌گیرد. بی‌منطقی جا پایش در اجرا نیز محکم می‌شود. دستش چنان باز است که می‌تواند هر علت‌جویی را با یک بزن و بکوب حل کند. البته به عنوان یک اثر درخور کمدی در فضایی اسلپ استیک کسی به دنبال دستگاه منطقی رئالیستی نیست؛ بلکه مسئله آن است که فضای شبه‌فانتاستیک نیز خود را تعریف کند. مخاطب انتظار درک منطقی - روانشناختی رابطه غمزه و گندم را ندارد؛ ولی به لحاظ داستانی این عشق و عاشقی هم در متن جانی ندارد، به کلام و گفتنش ختم می‌شود. گویی این عشق نیامده، رفته است و خدا را شکر غمزه در انتها دیگ از سر اخککندو برمی‌دارد.

شاید بی‌منطق‌ترین مورد نمایش افتادن کلید از جیب جن قلابی است. این ابی دماغ عمل کرده، کلیدی روی زمین می‌اندازد که میراث‌خواران میرزا بدان دسترسی نداشته‌اند و برایش افسانه ساخته بودند. حال این جن بو نداده یا به کلید دست یافته است و خاندان میرزا را سرکار گذاشته یا آنکه افتادن کلید فقط برای پایان دادن به شیوه ماست‌مالیزیشن است. بماند که باز دو پرسش مطرح است. اگر این ابی دماغ عمل کرده آنقدر زبل‌خان بوده است که کلید میرزا را به چنگ آورده است؛ چرا میراث را به جیب نزده است. حال شاید صندوقچه را نیافته؛ چرا چنین ابلهانه کلید را می‌اندازد؟ مگر کسی می‌دانست که کلید دست اوست و حتی کلید دست او، همان کلید کذایی است.

این مسئله نهایی از همان ابتدا بروز و ظهور پیدا می‌کند. داستان را به چالش می‌کشد و عناصر قصه‌گویی به رسیدن یک نقطه اوج شوخ‌طبعانه تقلیل می‌یابد. با این حال برگ‌برنده‌اش را حفظ می‌کند. نمایش مفرح باقی می‌ماند تا مخاطب را با خود همراه کند و همین باعث می‌شود در گام نخست با مخاطب درخوری مواجه شود. ولی کاش متن به نویسنده اعتماد می‌کرد.
Captain این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام
واقعییتش من این تئاتر رو به واسطه نام محمد مساوات به عنوان نویسنده رفتم و تماشا کردم, که ظاهرا البته با متن اصلی ایشون تفاوتها داشت!
اما در کل کار رو دوست داشتم, هم از ارتباط بازیگران با پشت صحنه و کارگردان خوشم اومد و هم سبک قدیمی و سیاه بازی اون.
تئاتر ساده و شادی بود, غیر از یک مورد خداروشکر, شوخی های رکیک هم نداشت.
Captain این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید