عمیقا لذت بردم و دوسش داشتم ولی کاری نبود که افرادی که با فضای تئاتر تازه دارن آشنا میشن لذت ببرن در بردن همراهان دقت کنین
واضح بود پشت کار آدمهای باتجربه ای هستند پاسخ به گوته با بکت برایم جالب بود .دوست داشتم رستگاری مارگارت را ببینم و همانطور که مفیستوفلس در همه جا بود فاست هم همه جا باشد و در هملت و مکبث ظهور کند و رستگار شود و تبع آن مارگارت
پونتزوی شما انگارزمین بود و با من حرف میزند در لامکانی و لا زمانی و از خجری می گفت، که دستها خون آلود کرده و شرف ها به باد داده و دست آخر، نقطه ،سر خط، هیچ و پوچ و مسخرگی .
اما لاکی که بود؟
میتواند خود انسان باشد که توان دیدن خودش را ندارد حتی دست هایش و آخر سر هم راه را در این ورطه ی اشتباهات مکرر اشتباه میرود هرچه مادر طبیعت تلاش میکند او حواسش جای دیگریست کجا؟ هیچ جا.
آقای کشاورز حوصله نداشتید و من کلی سوال داشتم
سرافراز و سلامت
در پناه خدا
در کل از اینکه این نمایش رو دیدم راضی ام. بازی ها خوب بودن. لباس ها و صحنه هم خوب بود. تجربه نسبتا جدیدی بود و مشخص بود زحمت زیادی کشیده بودن.
من متوجه نشدم که چرا این سه داستان انتخاب شده ان؟ یعنی برای من اونقدرها پیوند بینشون نبود. میتونم روی سه قسمتش جدا جدا بحث کنم ولی واقعا حرفی برای کل کار ندارم.
چیز دیگه ای که اذیتم کرد و من رو از فضای نمایش جدا میکرد انتخاب ترک های پس زمینه بود. در چند جا این ترک ها با سکته تکرار میشدن و خب قطعا صدای مشابهش با مدت زمان طولانی تر قابل پیدا کردن بوده. مثلا صحنه ای که کتاب ورق میخورد. البته این قضیه ریزه کاری اییه که فکر نمیکنم کسی رو درگیر کرده باشه.
دوست میداشتم که دیالوگ خصوصا در هملت بیشتر میبود. فکر میکنم در خیلی جاها نبود دیالوگ فوق العاده بود ولی در بعضی جاها بی مورد و خسته کننده.