جمله ی مشهوری که از قول هایدگر فیلسوف آلمانی نقل میشود که :پرسش کردن همان تقوا در تفکر است."یعنی همانطور که برخی از انسانهای معنوی در قرون گذشته توسط پارسایی ورزیدن و حساسیت نسبت به اعمال و رفتار خود ، سعی میکردند که خود را پیوسته پیراسته و تصحیح کنند در عرصه ی تفکر هم با پرسیدن است که فکر کمتر دچار بیماری و کژبینی شده و کمتر در کوره راه ها سرگردان می ماند.
در تئاتر "اعلام و" شخصیت ها که بسیار شبیه همین آدم هایی آشنا ی طبقه ی متوسط شهری هستند، بر حسب اتفاق در موقعیتی قرار میگیرند که به سادگی میتوانند بپرسند و پاسخ های مناسب و در خور و شاید تعیین کننده ای نیز دریافت کنند.اما اذهانی که به شدت متاثر از جهانی با ارزش هایی متوسط است که رسانه ها و افکار عمومی ایجاد کرده اند ،تنها قادر است سوالهایی را مطرح کند که کنجکاوی های حقیر او را راضی میکند و حتی با تلاش بیشتر نیز نمیتواند پرسشی ارزشمتد یا مفید را مطرح کند و فقط به دانستن نتایج بازی های لیگ فوتبال ، نوسانات قیمت دلار یا یک کنکاش در یک خاطره ی پیش پا افتاده رضایت میدهد. در واقع انسان امروز با جهان نگری متاثر از علوم تجربی که تا خرخره هم محصولات تکنولوژی را بلعیده است ، در توهم استغنا به سر میبرد و بدون طرح پرسش هایی راستین ، در پیروی از عادت ها و افکار عمومی و بدور از نگرانی های جدی وجودی، خویشتن را ارزیابی میکند. حتی اگر گاهی نیز سوالهایی در باره ی مرزهای کیهان یا جهان پس از مرگ مطرح میکند نیز تنها به پاسخ های کوتاه قناعت میورزد.ارسطو میگفت که انسان ذاتا طالب دانایی است.اما از نگاه شخصیت های این داستان که شبیه ما نیز هستند مراد از دانایی همان معلومات دسته ی چندم و ملال انگیز و بی اثر در روند زندگی است. این در حالی است که نویسنده در اپیزود دوم به یکی از خاطرات نقل شده در سخنان یکی از شخصیت ها ،چنگ انداخته و با واکاوی عمیق درآن تلاش میکند نشان دهد که گاهی کنجکاوی های سطحی و بی رمق شخصیت های اپیزود اول در واقع درآمیخته بارنج های آشکار و تضاد های درونی فردی به ستوه در آمده است به نحوی که پرسیدن و یافتن پاسخ برای او نه صرفا امری برای گذران وقت، همچون حل یک جدول متقاطع، بلکه به معنای روشنایی یافتن و امید به نجات از یک تنگنای دشوار است. نمایش "اعلام و" با این عنوان پرسش بر انگیز یادآور
... دیدن ادامه ››
عبارتهای بدون وقفه ایست که حرف "و"در آن یادآور متن های مقدس کهن است:" و خدا گفت که روشنایی بشود و خدا دید که روشنایی نیکوست و خدا روشنایی را از تاریکی جدا ساخت و.."
این نمایش با کارگردانی خانم پونه پارسایی ونویسندگی خلاقانه ی و بی تکلف آقای علی ایزدی در دو اپیزود مجزا که در نگاه اول نسبت به هم بی ارتباط به نظر میآید همراه با بازی های بسیار روان و مانوس بازیگران در یک بازه ی زمانی65 دقیقه ای با اجرایی تمیز ،به خوبی توانسته است به ایده ی خواستگاه "پرسش" و جایگاه آن در زندگی درونی و اجتماعی انسان طبقه ی متوسط بپردازد.