نمایشنامه‌خوانی›هیاهوی بسیار برای هیچ...

خلاصه: قمرالملوک خانومی میان سال که دوتا خدمکار داره به نام نعمت و شوکت. بچه اینا، که فردی جوان و تحصیل کردس، و از همون اول هم عاشق قمرالملوک است. قمرالملوک که در پی ارث عمه خود هست به نام عمه سرور. عمه سرور در وصیت نامه‌هایی نوشته بود که اگه قمرالملوک ارث میخاهد باید ازدواج کند و بچه دار شود وگرنه تمام ارث عمه سرور بطور مساوری به تمام فامیل تقسیم میشود بعد از شنیدن این وصیت نامه عمه سرور آگهی خاستگاری در اینترنت میزند و خاستگارهای زیادی می آیند و هر کدوم از خاستگارها به طوری مناسب نیستن. یکیشون دزده، یکیشون پیره و یکشون خلافکار و همه در پی بالا کشیدن ارث قمرالملوک هستن و وی به همه خاستگار ها دست رد میزنه و در آخر با اعتمادی که نسبت به همت داشته مجبور به ازدواج کردن با همت میشه.