در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیرحسین | درباره نمایش اسب‌های انباری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:57:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام به همه
امروز اجرا رو دیدم؛ بعدش نظرات دوستان رو مرور کردم؛ نظرات مثبت محترم هستن، اما نظرم تقریبا زیرمجموعه ای کوچکتر مساوی نظرات منفی ای هست که اینجا نوشته شده (البته بدون لحن تند و بدون هیچ حس بدی نسبت به عوامل محترم که معلوم بود شریفانه کار کردن)

البته من از قبل این فکر رو داشتم، که دیدن اینجور تئاترهای (از نظر بنده حیف شده) میتونه در فهمیدن مقوله تئاتر و زوایای مختلفش حتی سودمندتر از تئاترهای کاملا منسجم و از کار در آمده باشه.

حالا من برای اینکه تصویری از حسم بعد نمایش ثبت بشه، اینجوری مینویسم:
رضا جون .. داداش .. دمت گرم ..
طراحی صحنه و موسیقی زنده و تعدد بازیگرها و زحمت بازیها و دفترچه نمایشنامه که دادی و طراحی صحنه مفصل و ... دیدن ادامه ›› پر جزئیات و احترامی که برای نظرات اینجا قایلی و خالی بودن کارت از شائبه سفارشی-سازانه یا خوش-آمد-سازانه بودن (بلکه از روی درد و دغدغه ای مشترک و عمومیت-دار ساخته شدن)،
همه اینهایی که برشمردم نشون میداد که سخاوتمندانه خواستی ما رو به یه مهمونی باشکوه دعوت کنی؛
ولی همه این لطفها در یه مهمونی باشکوه، احتمالا برای اینه که آدما بیان تو اون ضیافت با هم حرف بزنن .. حالا اگر بیای ببینی آدما دارن خیره و مستقیم تو چشمات نگاه میکنن، و حرفهایی رو به زبون استعاره با صدای بلند میزنن، که تو نیازی نمیدیدی انقدر پیچ در پیچ بگنش، احتمالا بهت خوش نگذره.
خصوصا که تاکید هم بکنن که اینا رو دارم به تو هم میگما!

و سخنی دیگه:
به نظرم آبشخور خوب نبودن این نمایش، رویکرد بیانیش و نقطه هدفش برای شیوه تاثیر گذاریش در مخاطب بود؛ درباره رویکرد بیانیش در بند بالا گفتم؛
اما درباره شیوه تاثیر: به نظرم این شیوه در همون نقطه ای که جنتل-وومن نمایش دچار حس تهوع شد، آماس میکرد .. و برداشتم از نمایش و خصوصا از اواخرش این بود که مخاطب هم باید همین رفلکس (!!) رو داشته باشه؛
ولی من نقدم رو فقط در قالب این سوال مینویسم: آیا آدمها معمولا یه حس تهوع مقطعی، هر چند شدید، رو بیشتر جدی میگیرن یا یه سوزش سر دل هر چند خفیفی که مستمرا، مثلا یه ماه، حسش کنن؟

و در آخر، بعد نمایش (به خاطر شیوه بیانیش) یاد این شعر طنز مرحوم نیما یوشیج درباره مرحوم میرداماد افتادم:

میرداماد، شنیدستم من
که چو بگزید بُن خاک وطن

بر سرش آمد و از وی پرسید
مَلکِ قبر که: «من ربک من؟»

میر بگشاد دو چشم بینا
آمد از روی فضیلت به سخن:

اسطقسی‌ست - بدو داد جواب -
اسطقسات دگر زو متقن

حیرت افزودش از این حرف، مَلک
بُرد این واقعه پیش ذوالمن

که: «زبان دگر این بنده تو
می‌دهد پاسخ ما در مدفن» ...