در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علی منتظری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:26:52
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مثل یک خواب بود!
دیشب این تئاتر رو دیدم. پیش از این برای من معمولا تئاتر ها اینجوری بودن که تماشاگر و بازیگر خیلی با هم در ارتباط نبودند! و اوج ارتباطشون تشویق های پایان نمایش بود! دیروز کارگردان به استقبالمون اومد. مثل یه خواب بود وسط نمایش یهو خودتو داشتی میدیدی که به مسخره ترین چیزا داری هر هر می خندی چیزایی که خودت باورت نمیشه داری به اینا می خندی و بعد در کمتر از ده دقیقه چنان غم عمیقی تو رو در بر میگیره که ترک می خوری! مثل یه خواب بود که توش داری خیلی مسخره و کارتونی گذشته رو می بینی و دلت می خواد که کاش 50 سال زود تر به دنیا اومده بودی. نمایش به آخراش میرسه تو پر از خنده و گریه ای و فضا برات خیلی عجیبه. همین طوری که داری از خودت می پرسی این که الان دیدم و انقدر روم تاثیر گذاشت تئاتر بود یا نبود یهو سوسن پرور میاد جلو و سخنرانی میکنه ! به شدت استرس میگیری اوه این نمایش که خیلی خوب بود و خوش گذشت خراب نشه یهو، اوه الان همه عینک منتقدی رو میذارن رو چشماشون و میگن #نه_به_سخنرانی_درتئاتر خوب راستم میگن ولی مگه میشد بانو پرور سخنرانیشو نکنه ، همه ی این خنده ها و گریه ها رو برای ما ساخت که همین حرفشو گوش بدیم! درک میکنم که چرا سخنرانی کرد! ما دغدغه مد نظر رو تو تئاتر گرفتیم اما راهکار عملیاتیشو دیگه نمیشد با تئاتر بگه و دوست داشت مستقیم بگه ! مثل یه خواب بود، به جای اینکه بازیگرا از اون پشت برن و ما تماشا چیا از یه ور دیگه خارج شیم همه قاطی شدن تو همو شروع کردن به گپ و.گفت! مرد درشت هیکلی رو دیدم که با بانو کیانفر صحبت می کرد در حالی که هر دوشون اشک توی چشماشون بود و گریه می کردن تو حرفاشون شنیدم که اون آقا کارخونه ای داشته که تعطیل شده، انگار تئاتر ادامه داشت . درست مثل یک خواب بود!