در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ابرشیر | درباره نمایش مرداب روی بام
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:59:34
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
(((خوانش متفاوت )))
آیا "مرداب روی بام" یک متن زنانه به مفهوم نگاه برابر به زنان می باشد یا تکرار،شاید ناخودآگاه، یک نگاه محافظه کارانه مردمحورانه در بازتولید کلیشه های جنسیتی نابرابر؟
+++
انگیزه اصلی این نوشته با یکی از رویکردهای جدیدی از نقد و خوانش متن ادبی و بر پایه نقد و بحث هایی است که پیرامون نحوه نگرش نمایش نویس آقای گوران به کنش و منش شخصیت زنان خلق شده توسط لورکا و نسبت اش با قرایت خودش از آنها شکل گرفته است.این خوانش در کنار لزوم نقد نکات تکنیکی اجرا(طراحی و نور و بازیگری و کارگردانی و اجرایی شدن متن و... )به لایه های عمیق تری از نمایشنامه یعنی پرداخت به شخصیت ها و تولید مناسبات قدرت در متن نظر دارد.پس این نوع نگاه به ساحت دیگری از نقد تعلق می باید و با نقد رایج قطعا تفاوتهایی دارد. این توضیح لازم است که نگاه و خوانش مورد نظر به هیچ وجه زیبایی های اجرایی،ساختارمتن شاعرانه و متبحرانه و حتی دلایل متعهدانه انتخاب متن در شرایط کنونی را نفی نمی کند و از طرفی مخالفتی هم با حس دلسوزی ایجاد شده در بسیاری از مخاطبین دوستدار نمایش بر ظلم رفته بر زنانش ندارد. از طرفی حق هر نویسنده ای می داند که در خلق شخصیت هایش و جهان نمایش مختار باشد.اما به دو دلیل کاملا مشخص نقد هایی که در پی می آید موضوعیت می یابد..اول اینکه متن مرداب روی بام با الهام از متن لورکا نوشته شده و به ادعای آقای گوران هدف اش از نوشتن اش جلو روی از متن و تطبیق آن با شرایط معاصر است..دوم اینکه "مرداب روی آب" به عنوان نمایشی زنانه (به زعم برخی) تلقی شده است. این نوشته معتقد است به دلیل نگاه محافظه ... دیدن ادامه ›› کارانه و تاکید و بازتولید ارزش های مسلط مردسالارانه از عشق،مقوله زنانگی، بدن زن و نیازهایش،وفاداری ونیز نقش فعالانه و بیرونی مردانه و قدرت غیابش در مقابل حضور منفعلانه و درونی زن و بی عملی حضورش ادعا های فوق چندان تحقق نیافته است.
+++
برای نشان دادن دو خوانش متضاد درزمینه نگاه به شخصیت های زن، به 2 نوشته ی دوستان تیوالی گرامی خانم نیلوفر ثانی و آقای امیرعلی حفیظی متوسل شدم. نوشته پرسشگر و صریح خانم ثانی که (خودآگاه یا ناخودآگاه )با رویکرد و خوانش جدیدی ازمتن ادبی همسو است.نگاه مردمحورنمایش نویس در خصوص انفعال زنان و لزوم اتکای مطلق زن به مردی (حتی غایب) در تحقق معنا وجودی اش را به پرسش می گیرد و این سوال را مطرح می کند که نسبت مخاطب زن امروز با شخصیت های زن این نمایش چیست؟آیا واقعیت وجودی آنان را بیان می کند؟ ایشان معتقدند این داستانی است که برای زنان امروز،بیش از اینکه تحسین برانگیز باشد مورد نکوهش است.شبگردی رزیتا در پایان نمایش را نامعقول و دوست نداشتنی می داند. و امید وارند که بر صحنه تاتر شاهد حضور شخصیت های زن قدرت مند و واقعی معاصر باشند. متن شاعرانه آقای حفیظی تایید فلسفی است بر نگاه نویسنده در حفظ ارزشگذاری های مسلط در خوانش مردانه از انتظارات جسم و روح زن ، دردها و امیدهایش و عشق و وفاداری..انتظار و انفعال زنان نمایش و خصوصا رزیتا در قالب عشق اسطوره ای ستایش می شود و حتی حرکت رزیتا در پایان(عریان خوابیدن روی خاک معشوق) به مثابه تحول و دگرگونی و زندگی دوباره او تفسیرمی شود و اساسا معتقد است سیرنمایش، سیر تحول شخصیت تحول رزیتا (تحول تن او) است. و همه اینها برای رویدن پدروها (مردان) دیگر به عنوان فاعلین آزادیخواهی است.
+++
در برخی موارد انواع نگاه زنانه مساوات طلب در نقد ادبی توسط ذهنیت مردسالار در نقد رایج بی اعتبار تلقی شده است حال آنکه این نگاه در حال حاضر یکی از پیشروترین خوانش های ادبی در جهان و دایما در حال تکوین و تحول است(کتاب راهنمای نظریه های ادبی معاصر ترجمه عباس مخبر منبع خوبی برای خواندن بیشتر در این مورد است.) نگاه زنانه به متن و نقد ادبی زنانه البته بیشتر توسط زنان و به منظور رهایی از نگاه مسلط نابرابر مردانه به زن در جهان متن و خارج از آن متداول است.اما دیدگاه مساوات طلبانه زنانه ضرورتا با جنس بیولوژیکی زن یا مرد رابطه مستقیمی ندارد.چه بسا بسیاری از زنان در ساختار نظم موجود مردسالاری به ارزش ها و اصول تحمیل شده تن در داده اند و در مناسبات تحمیلی ان زیست مشارکتی می کنند و آن را بازتولید و حتی تشدید می نمایند.مسلما مردان هم می توانند با دیدگاه مسلط زاویه داشته باشند و ارزش های مسلط و بعضا نابرابر را به پرسش بگیرند. بنابر این هیچ کدام از مخاطبین شعورمند و روشن بین و معتقد به آزادی (چه زن و چه مرد) از حول این خوانش دور نمی ایستد.. یکی از دوستان در قسمت نظر نوشته بود :"نگاه نمایش به مقوله زن آزاردهنده بود" آیا واقعا دلیل این اظهار نظر این نیست که واقعیت زنان معاصر جامعه کنونی به هیچ وجه با واقعیت جهان مجدد خلق شده گوران برای شرایط معاصر تطابقی ندارد؟و یا اگر در چارچوب جهان درون متنی نگاه شود آیا نگاه کارگردان در تصویر تقریبا تمامی شخصیت های زن نگاه جدیدی بوده است ؟ البته نگاه گوران به نظر با شوونیسم مردانه بسیار فاصله دارد ..نگاه او نسبت به زن شاید هم همدلانه است اما واجد ارزش های مسلط بازتولید کننده نابرابری به نفع نظم موجود مردساخته می باشد.از این نگاه مسلط خواه ناخواه خشونت و رقابت و سلطه مردانه زاده می شود که منجر به نابرابری و جنگ و نابودی است و البته اولین قربانیان آن خود مردان هستند!
+++++++++++
گوران در شخصیت پردازی و خلق مناسبات،همان ارزش های قالبی و بعضا استیلاگرایانه را تکرار کرده(البته هرچند ناخودآگاه) . اگر نحوه بیان و آفرینش لورکا در حدود 100سال پیش از مناسبات و ارزش های غالب جامعه گرانادا در مورد زنان،در نوع خود انتقادی محسوب می شداما بازتولید عینی همان نگاه قهقرایی از مفهوم سازی و ارزشگذاری در حال حاضر در راستای حفظ نظم موجود تلقی می شود..لازم به یادآوری است با خوانش غیرسکسیتی که قایل به نگاه برابر جنسیتی است در حال حاضر نگاه لورکا از مقوله زن و زنانگی در اکثر نمایشنامه هایش قابل نقد است..به طور مثال در نمایش یرما زنانگی با زایایی تعریف می شود و اگر زنی نتواند بزاید ماهیت وجودی اش نفی شده است. نگاه شیفته وار و تایید کننده متن "مرداب روی بام" نسبت به عشق زنانه ی"خودویرانگرانه" قابل نقد است که در آن نیازها و خواسته های زنان و تن شان به نفع یک شیفتگی و تحمیل مردانه نسبت به وفاداری یک طرفه موهوم نادیده گرفته می شود...فانتزی انتظار و پاسداشت مردانه از وفاداری یکطرفه از سوی زن حتی در قالب مرد مرده در گور هم تاکید می شود. آینه نمایش نماد خوبی است از دیدگاه جبرگرایانه مردساخته از سرنوشت محتوم و یک شکل از تمامی زنان نمایش ....تمامی زنان نمایش به صورت مشترک و واحدی تصویر تنهایی و ویرانی و فرسودگی شان را می بینند و گویی راه نجاتی برایشان باز نیست و اساسا توانایی تغییر کردن و تحول از آنها سلب شده است.هیچ نگاهی متفاوتی از زن حتی در یکی از شخصیت ها ارایه نمی شود....هیچ ارزش جدیدی در تقابل با ارزش های مسلط موجود خلق نمی شود....غالب زنان نمایش گوران(عینا مانند آنچه در نمایش مادر اتفاق می افتد) در انفعال و بی حرکتی صرف،معنای وجودی شان روی صحنه در پرتو یک مرد بازگو می شود و جان می گیرد.این مرد است که تعریف وجود و خوشبختی آنان است هر چند غایب است و یا مرده ... آقای حفیظی در نوشته شان به صراحت کاملی اشاره می کند منش فراموشی و سکوت و انفعال ( به زعم این نقد سر آخر خودویرانگری)رزیتا در پایان نمایش باعث رویش مردان انقلابی و آزادیخواه دیگری می شود...این دیدگاه کلیشه ای جنسگرا است که می گوید زن اندرونی رنجور صبور وفادار مردان عامل آزادی و رهایی را می آفرینند! بی آنکه خود ارزش مستقیم و عملگرایانه ای از اتفاق اجتماعی را دارا باشند!.....نگاه سکسیتی به تن زن هم قابل نقد است .تفسیر آقای حفیظی از به زعم ایشان از روند شخصیت رزیتا(و تن رزیتا) در طول نمایش تحول است.. .این تفسیر سر راست به طورهمدلانه ای با قرایت مردانه متن از این مقوله هماهنگ است...نگاه جنسگرا و نابرابر است که ویرانگری را عشق و تحول تاویل می کند و انتخاب مرگ و نابودی جسم و جان را زندگی تازه!
و در پایان قطعا هیچ کسی نمی تواند ادعا کند به آزادی و برابری در جهان(واقعی و متن) معتقد است اما در عمل نگاه نابرابری را بازتولید کند و در اسارت این تفکر به تغییر نیندیشد!
علی رضا، آیدا و sanaz m.barin این را خواندند
نیلوفر ثانی، مریم و علی عبدالرحیم این را دوست دارند
نوشته ی خوانش متفاوت که دیروز روی دیوار گذاشته بودم با نظرهای دوستانم به دلیل یک اشتباه سهوی حذف شد و کلی به دردسرم انداخت،،، از دوستانم که نظر دادند و حالا پاک شده عذر خواهی می کنم.،..نوشته ام را دوباره روی دیوار می گذارم...  .لازم میدانم مجددا از خانم نیلوفر ثانی گرانمایه و نوشته شجاعانه ایشان که انگیزه اصلی من در نوشتن این مطلب شد سپاسگذاری کنم.. همچنین از آقای حفیظی عزیز که از نظراتشان در این متن استفاده کردم و موتور بحث بود امید که نظر برابری طلبانه در مفهوم عمیق اش در زیست فکر ی و عملی همه ما اتفاق بیفتد.....و این رویکرد در تمامی خوانش ها متکثر شود.
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۳
ابرشیر عزیز
دعوت شما به خواندن ِ یادداشت تازه رو دیدم و بی تفاوت نبودم ، اما واقعا فرصت درست و حسابی برای خواندن ، نیافتم ... به زودی جبران مافات خواهم کرد
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
امیر علی خان قصد به زحمت انداختنتون رو ندارم ...بحث ها و مبادلات نظرهاتون باعث رونق این بحث شد...از شما ممنون
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش " مرداب روی بام " را سال های بعد با طراحی صحنه اش به یاد خواهم آورد. طراحی کاربردی و خلاقانه ی آقای احصایی با استفاده کلیشه ای رایج شده طراحی در برخی نمایش های چند وقت اخیر از سطح شیب دار بسیار فاصله دارد.نقش زمینه گل دار با رنگ تیره و زمینه روشن بر صحنه ای که پر از سوراخ هایی که نمی بینیم... ایده باغ گلی که گل هایش چاقو است، درخشان است.استعاره ای از کاشت خشونت در خاکی که ثمری جز بی حاصلی،تباهی و جدایی و سیاهی و غم و... ندارد. به آقای احصایی و ایده های کارگردانی در شیوه اجرایی باید تبریک گفت.
**
"متنی زیبا و پر تکلف و متعهد در حصار بازتولید کلیشه ها،ابتر می ماند"
نوشته آقای گوران با الهام از نمایش لورکا به لحاظ مضمون و حرفها(دردهایی) که می زند در شرایط کنونی یک انتخاب شجاعانه و مسولانه به لحاظ رسالت تاتری می باشد ... زندگی های تحت تعقیب و تفتیش،، قاب خالی ،، تن و تنهایی زنان دردمند ،، مادران عزادار با روسری های سفید،، وطنی که مثل گور بزرگی برای ساکنین اش شده ،، خشونت در خاکی که چاقوها به جای گل ها رسته اند .... اما ای کاش این متن زیبا که پر است از جملات قصاری که گاه می خواستی یادداشتشان کنی ! به لحاظ استراتژی متن متهورانه تر و ساختشکنانه و رهایی بخش عمل می کرد...اگر لورکا خیلی شاعرانه فضای بسته و سنتی و جنسیت زده را در نمایشنامه هایش ترسیم می کند،انتظار من مخاطب از جهان نمایشی رضا گوران در سال 1393شمسی تماشای تکرار لورکا و مضامین اش به همان شکل نیست . باید چیزی فراتر از آن جهان به مخاطب معاصر داده شود .مضمون بسیار تکرار شده عشق مجنون وار اسطوره ای باعث می شود برخی تماشاگران معاصر که از عشق تعریف های دیگری دارند واپس بخورند. شاید اگر ستاره ... دیدن ادامه ›› پسیانی نقش را آنقدر اگزجره بازی نمی کرد و بازی خونسردی ارایه می داد نشان از ساختشکنی از اجرای این جور نقش ها تلقی می شد(که نشد)...به نظرم البته این پرداخت پرغلظت عشقی شاید ترفندی برای تلطیف مسایل بسیار جدی دیگر و عمق تاریکی مطرح شده در متن برای دور زدن از ممیزی است.اما انتخاب مکان و زمان لورکا نباید نگاه و طرح مضامین را به همان مقطع قفل می کرد.مفهوم فاعلیت رهایی بخش در شخصیت پردازی جهان نمایشی لازم است. عشق ...انتظارات از یک زن خوب ایثارگر وفادار ... رنج زن بی عمل منتظر ... نازایایی و فرزند خونی ... پیرشدن به شکل متحد محتوم.. ،جنسیت گرایی به معنای قاب بندی محکم و سلب از مفهوم زن بودن یا و مرد بودن در یک جامعه جنسگرای مردسالار ..."زن یعنی این ! مرد یعنی این !" و لاغیر ! و سرنوشت محتوم و سیاه زن... بدون اینکه فرض شود امکانات دیگری خارج از دوگانه زن پاک ،پاسوز ،منتظر(تک عشقی) بی عمل و زن هرز تنوع طلب بیرون وجود دارد ...جهان متن خفقان آور این دوقطبی های جنسیتی مردسالارانه را که دست بر قضا از دلایل تحکیم و تعمیق خشونت یک جامعه است،تکرار می کند و فاقد جنبه های رهایی بخشی و متفاوت به لحاظ شخصیت پردازی و طرح مضامین است.
گاهی مشکل از جایی شروع می شود که یک مرد می خواهد از احساسات و رنج های زنان بنویسد و آنها را (هرچند همدلانه)قضاوت کند اما آیا تجربه زیستی اش به او چنین اجازه ای می دهد؟
***
جز به جز اجرایی نمایش مرداب روی آب(متن،طراحی،بازی ها،حتی موسیقی) می تواند زیبا و کامل باشداما واقعیت این است که ارتباط ارگانیک و هماهنگی بین تمام اجزا نمایش حکم فرما نیست . سوریالیسم زیبایی که روی صحنه جاری است با رگه های غلیظ رمانتیسیم غیرواقع گرای متن همسازی ندارد.اگر این همسازی به وجود می آمد شاهد یکی از بهترین نمایش های این سالها بودیم.
"گاهی مشکل از جایی شروع می شود که یک مرد می خواهد از احساسات و رنج های زنان بنویسد و آنها را (هرچند همدلانه)قضاوت کند اما آیا تجربه زیستی اش به او چنین اجازه ای می دهد؟"

تحلیلِ آموزنده و تامل برانگیزی بود. واقعا سپاس
۲۱ فروردین ۱۳۹۳
بزرگوارید متاسفانه نتونستم تمام نقد دوستان را قبل از نوشتن بخوانم بسیاری از حرفها رو شما و دیگران به زیباترین وجه اشاره کرده بودید ... نقد شمارا یکی از بهترین ها دیدم ...
۲۳ فروردین ۱۳۹۳
لطف دارید خانم ثانی ... امیدوارم بیشتر از شما بخوانیم
۲۴ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید