در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال ابرشیر | درباره نمایش زخمهای وحشتناک زمین بازی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:17:18
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
((جراحتهایی برای تسکین درد عشق ! ))
" زخم های وحشتناک زمین بازی" ، هشت برش غیر خطی از روابط عاشقانه ی عجیب،منقطع اما مستدام دو نفر بین 8 تا 38 سالگی شان را نشان می دهد که گویی به واسطه ی درد و زخم فیزیکی به هم اتصال می یابند.
داگ و کیلین،حتی ،با هم زندگی نمی کنند و در مقاطعی طولانی همدیگر را نمی بینند و از هم خبر ندارند. هر یک گاه آدم و زندگی خود را دارند اما چیزی که تداوم این رابطه و کشش را حفظ می کند و قوام می بخشد به نظر خصلت مشترک شان در "درد کشید ن و آسیب به خود رساندن " است که به طور متناقضی خصلت احیا کننده و شفابخشی بر یکدیگر دارند. آنها به یکدیگر آسیب نمی زنند.زخم هایشان توسط خودشان در کالبدشان ایجاد می شود. پسر از همان دوران مدرسه میل به کارهایی دارد که به خود آسیب برساند.. با دوچرخه از درخت بالا می رود..موقع توفان روی سقف خانه می رود و...دختر هم یک خودزن است مچ هایش را با تیغ خط و خون می اندازد و بعدتر حتی می خواهد معده اش را با چاقو بیرون بیاورد!
شاید در واقع آنها یک فرد واحد در دو کالبد باشنددر صحنه ای که دختر مچهایش را با تیغ خط خطی کرده داگ از او می خواهد مچ او را هم با تیغ خط بکشد اما کیلین می گوید: "من نمی تونم تو رو بزنم، من می تونم خودمو بزنم .
" داگ: "من خود تو ام."
داگی می گوید هر وقت دستان دختر بر زخم هایش خورده شفا یافته .حتی وقتی به کما رفته بودحضور کیلین بر ... دیدن ادامه ›› بالینش باعث احیایش شده است. کیلین هم در طول این 30ساله به کسی جز داگ نمی تواند فکر کند .. هیچ کدام از این دو ، توانایی بروزاحساسات خود را به صورت سالم ندارند. دردهای ناشی از زخم و آسیب های جسمانی که به خود وارد می آورند دردهای عاطفی فقدان و رنج های دیگرشان در زندگی و خانواده هایشان را به طور موقتی خاموش می کند.
شاید در سطح دیگری نمایشنامه می گوید عشق و رابطه در مفهوم ازلی اش با درد و خود آزاری و خودتخریبی و البته شفا و التیام(موقت) همراه است ولی در نهایت ناممکن و نا محقق !! در نمایش مفاهیم درد و تسکین در عشق به طور فیزیکال عینی و متجسد می شود.در قطعه آخر در 38 سالگی شان وقتی داگ براثر سانحه ای دیگر قدرت راه رفتن ندارد و روی ویلچر است برخلاف همیشه دیگر از کیلین شفایش را نمی خواهد و در این بار برعکس از دست کشیدن کیلین ممانعت می کند. چه اتفاقی در حال وقوع است؟ به سر عشق شان چه خواهد آمد؟ شاید بازی دیگر شروع میشود..شاید آنها دیگر کودک 8ساله این سی سال نخواهند بود.. خودشان هم خبر ندارند!
**
متن راجیو جوزف، جذابیت و تازگی لازم را برای یک اجرای سرحال ایجاد کرده است.
نمایش فرصت خوبی بود برای آشنایی با این نمایشنامه نویس 41ساله آمریکایی چند رگه( پدرش مهاجر هندی است و مادرش اروپایی آمریکایی با اسلاف فرانسوی –آلمانی)وی در سال 2010نامزد جایزه پولیتزر هم بوده.
اجرای جناب منصوری از این نمایش نامه به نظرم در جهت نرمال سازی صرفا رمانتیک فضای روانی گروتسک گونه ی و عاشقانه ی نمایشنامه بود. در طراحی ها و بازی ها و شخصیت پردازی..
در هر صورت هر دوی این شخصیت ها به نوعی دچار عارضه ی اختلال شخصیتی روانی وافسردگی بودند که به مرور زمان هم حادتر می شد منظورم نشان دادن فروپاشی شخصیتی و روانی این آدم ها نیست که اتفاقا هدف اصلی نمایش قوام یافتگی اینها در شدت گرفتن رویه ناهنجار خودشان در رابطه شان بود.
بخش عمده ای از اتفاقات در بیمارستان و آسایشگاه می گذرد و عمدتا این دو شخصیت بانداژ شده و سرم به دست و ویلچرسوار می بینیم طراحی صحنه و دکور اتفاقا کلینیکی و پزشکینه نیست..بازی خانم آیه کیان پور با وجود شیرینی و قدرتش ، حس پیچیدگی شخصیت خودآزار عاشق را صرفا در بروز یک عشق رمانتیک عاری از خصیصه های مد نظر متن انتقال می دهد. شهروز دل افکار بازیگر بااستعداد و ساعی است اما متاسفانه در چنین نقش هایی (عاشق مریض و سایکوتیک) خود را تکرار می کند و در اینجا بازی چندان باورپذیری ارایه نمی دهد.
نمایشنامه نویس در مصاحبه ای گفته، وقفه های گذار بین صحنه ها چالش انگیزترین مساله ای این نمایش می تواند باشداین فاصله ها و نحوه ی اجرایش به اندازه ی دیالوگ و داستانگویی در این نمایش اهمیت دارد. انتخاب موسیقی های دلنشین و متناسب با رخدادهای هر قطعه در زمان تعویض و انتقال به صحنه بعدی بسیار مناسب و کارکردی بود و کش دار و بی توجیه بودن نحوه ی تعویض صحنه ها را جبران می کرد.
در هر حال تماشای این نمایش در سالن قشقایی ، تجربه های تلخ تماشای چند نمایش بد در تاترشهر را برایم تاحدودی زدود.
اردشیر گرانقدر ،
چقدر خوب که تحلیل خواندنی شما رو برای این نمایش میخوانم. با این بخش از نوشتارتان در خصوص "" تعریفی از عشق"" به شدت موافقم :

"" شاید در سطح دیگری نمایشنامه می گوید عشق و رابطه در مفهوم ازلی اش با درد و خود آزاری و خودتخریبی و البته شفا و التیام(موقت) همراه است ولی در نهایت ناممکن و نا محقق !! ""

عشق اگرچه شیرین است، اما گاهاً زخمهای عمیقی بر روح و قلب عاشق و معشوق باقی میگذارد که نشانه ای باشد بر حضورش....

همیشه باشی دوست خردمندم.
۲۶ خرداد ۱۳۹۵
ابرشیر ارجمند،نحوه پاسختان به پرسش من و قیاسی که کردم مهر تایید دیگری بود به شخصیت خودساخته،متواضع و منش والایتان
ممکن است حمل بر تملق شود که مهم نیست سالهاست به بازخوردها توجه زیادی میکنم و تاثیراتی که از آنها میگیرم چه در مواجه با خود و چه دیگران گاه تکان دهنده اما همیشه آموزنده و راهگشا بوده
مجددا متشکرم
۰۳ تیر ۱۳۹۵
خواهش می کنم پرندیس گرانقدر ..لطف و محبت خود شما است ...ممنون از لطف تان ...سرافراز و همیشه موفق باشید
۰۴ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید