در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آویشن بیکایی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:34:56
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
Avishan Beikaee:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید/ قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا/ بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود/ بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان/ چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس/ برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک/ فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
شمع اگر کشته شد از یاد مدارید عجب/ یاد پروانه هستی شده بر باد کنید
بیستون بر سر راه است مبادا از شیرین/ خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
جور ... دیدن ادامه ›› و بیداد کند عمر جوانان کوتاه/ ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه موری ویران/ خانه خویش محال است که آباد کنید
کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار/ شکر آزادی و آن گنج خدا داد کنید
شعر از ملک الشعرای بهار
زمانی که بازی در نقش آآ(روشنفکر) در نمایش مهاجران از طرف آقای خامنه ای به من پیشنهاد شد،به عنوان یک بازیگر اصلا گمان نمیکردم که چقدر ممکن است درگیرش شوم.قبلا اجراهایی از این اثر نمایشی از ایشان دیده بودم و فقط به عنوان آثاری نجیب و با ارزش توجه منو به خود جلب کرده بودند.وقتی به عنوان بازیگر درگیر یک دغدغه انسانی ملموس بشوی بخشی از اعتقاد و منش زندگی ات میشود.هر روز درگیرتر و درگیرتر با واقعیتی که مثل بغض گلویت را فشار میدهد...مثل بارداری فرزندی که هرگز نمیخواهد به دنیا بیاید تا سرانجام تورا بکشد...به درون خودت فرو میروی،انگار که باید لحظه به لحظه و بارهاو بارها خودت را واکاوی کنی.مهاجرت و مهجور بودن مهاجران در همه دنیا فقط پوسته ظاهری این اثر فوق العاده است.از نظر من مروژک در این اثر حجت را تمام کرده است.ما انسانها اسیر زندان خواسته های خودمان هستیم هر کجای دنیا که باشیم.هر کداممان به طریقی امیال سرکوب شده مان را بر سر دیگران آوار میکنیم و هر چه دامنه اختیاراتمان وسیعتر باشد،آسیبی که میزنیم عمیقتر و عظیمتر است.گاهی به فردی و گاه به یک ملت.در این نمایش،این دوشخصیت نماد همه ما انسانها هستند با منشها و افکار مختلف و خواسته های متفاوت.
تمام مدتی که با این نقش کلنجار میرفتم ،درگیر این سوال بودم...چرا ما انسانها هرگز به آرامش نمیرسیم؟آیا دلیلش این نیست که در درون خودمان هنوز به آزادی و عدالت معتقد نیستیم؟پس چطور میتوانیم آنرا به دیگری هدیه کنیم؟پس چرا شکایت میکنیم از نابرابری ها و عدم عدالت اجتماعی و....
آیا شماهم به عنوان یک انسان هنوز درگیر رد شدن از این عمیقترین و بنیادی ترین مرز انسانیت هستید یا هنوز در پوسته ظاهری آدمیت خود،به خودتان افتخار میکنید؟
آویشن بیکایی انسانی که دوست دارد و تلاش میکند که عدالت وآزادی انسانی را به خودش هدیه کند.مرداد ماه نمایش مهاجران
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
۰۶ مرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

گفت ما را هفت وادی در ره است  

                 چون گذشتی هفت وادی،درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس  

                نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور  

             چون دهندت آگهی ای ناصبور؟

چون شدند آن جایگه ... دیدن ادامه ›› گم سر به سر 

            کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟

سفر جستجو و مکاشفه شازده کوچولو در شش سیارک اطراف سیاره اش قبل از سفر به زمین یاد ناخودآگاه مرا به یاد هفت خوان رستم و هفت شهر عشق می اندازد.شاید این یاد آوری صرفا به دلیل جایگاه عدد هفت در عرفان و حماسه های شرقی است اما سفر مکاشفه شازده کوچولو از منظر من یک سفر عرفانی است که با فانتزی یک انسان مدرن تلفیق شده است.
شازده کوچولو در خوان ششم به سیارک جغرافیدان میرسد جغرافیدان اگرچه مشاهدات صادقانه کاشفان را درباره جای کوهها و دریاها ثبت میکند خود قدمی در سیاره کوچکش برای شناخت برنداشته است و اصولا به وجود کوه و دریا و آتشفشان در سیاره خودش اهمیتی نمیدهد چرا که رویه کاری او اینگونه است که ثبت کننده مشاهدات و مکاشفات دیگران است.
از نظر جغرافیدان عامل ارزشگذاری برای ثبت یک پدیده طبیعی و جغرافیایی مانایی و پایایی است.برای او وجود یک گل سرخ در یک سیاره ارزش ثبت ندارد چرا که طول عمر کوتاهی دارد و آسیب پذیر است.اگرچه از منظر علمی این دیدگاه قابل پذیرش است اما از دیدگاه شازده کوچولو یک گل در یک پهنه زمانی کوتاه هم ارزش دل بستن دارد.
بحث اصلی در شناخت شخصیت جغرافیدان تقابل نگاه حسی و علمی به پدیده های هستی است.
این تقابل در نگاه امروز ما انسانها هم وجود انکار ناپذیری دارد
اگر مثل جغرافیدان بیاندیشیم زمان برای ما چیزی ورای ثانیه ها و دقیقه ها و ساعتهای گذراست و تنها پدیده هایی ارزش دارند که در طول زمان تغییر ناپذیرند یا حداقل تغییرات را دارند
اما در سوی دیگر و در مقابل این دیدگاه لحظه و حس لحظه ای مطرح میشود که همه ما به نحوی تجربه های مختلفی از این دست را تجربه کرده ایم کاملا برایمان موضوعی درونی و شخصی است و گذرا بودن یا آسیب پذیر بودن و میرایی یک پدیده باعث نمیشود آن را بخشی از تاریخچه خود و دنیای اطراف به حساب نیاوریم و چه بسا ثانیه به ثانیه زندگی در جستجوی رویارویی با گل سرخ میرایی هستیم که حتی با غرورش ما را تحت تاثیر قرار دهد
چیزی که جغرافیدان از آن محروم است و به دلیل همین عدم درک دنیای جستجوگر شازده کوچولو ،جغرافیدان او را به سمت سیاره زمین راهنمایی می کند
جایی که مجموعه کاملی از آنچه شازده کوچولو دیده است در آن یکجا وجود دارد.
آویشن بیکایی