نمایش "داستان های پزشک محبوب من" به کارگردانی استادِ بی بدیل، میکاییل شهرستانی، هفت تابلو از هفت اثر آنتون چخوف است که برای صحنه آماده شده. اگرچه کوتاه هستند اما عمیق و پر مغز. به راستی که هر اپیزود تلنگری ست به تماشاگر زیرا هر کدام انعکاس خصوصیات نیمه ی تاریک وجود انسانها ست؛ طمع، تکبر، شهوت، حسادت، خشم، شکم پرستی و تنبلی. به عبارتی میتوان گفت که این هفت تابلو، هفت گناه بزرگ معروف را نشان میدهد که در تمام نحله های فکری مذموم شمرده شده اند.
این تابلو ها، قصه ی انسان های تنها و مستأصلی ست که مغروق در نقطه تاریکی از وجودشان هستند و ارمغان آن برای خود و دیگران چیزی جز تنهایی و انزوا نیست. انسان های خود خواهی که برای قد کشیدن و بزرگ شدن از دیگران نرده بان می سازند و پا بر سر آنان می گذارند و بالا میروند.
"در اتاق های یک هتل" داستان زنی طماع را به اجرا میگذارد که بنا به منفعت شخصی، رنگ عوض میکند و نقشه ی ازدواج دخترکش با مردی رذل اما ثروتمند را می کشد.دخترکی ساده، غمگین و ساکت که منتظر ورود خوشبختی از در و یا
... دیدن ادامه ››
پنجره است.
در تابلوی "مهمان" انسانهایی را می بینیم که شکم پرستی و منفعت طلبی راهور زندگیشان است و نگاه ابزاری به یکدیگر دارند. چه زیبا سعدی شیرین سخن می فرمایند :
برو اندرونی به دست آر پاک
شکم پر نخواهد شد الا به خاک
تنور شکم دم به دم تافتن
مصیبت بود روز نایافتن
تابلوی سوم؛ "دیوار"، قصه ی اربابی ست که از تکبر دیواری ساخته به دور خود و دختر تنهایش. منفعت شخصی بر هر چیزی رجحان دارد. وی معتقد است که همه ی انسانها حتی آنهایی که درستکارند، دزد هستند. کسی چه میداند شاید خود وی ثروتش را از راه نادرست به دست آورده باشد و این مصداق بارزیست از این سخن ناب عطار که ؛ "آنچه در فهم تو آید، آن بود مفهوم تو. "
تابلوی "قیم" عمویی را به تصویر میکشد که بر خلاف عنوان داستان نه تنها برای بازمانده ی برادرش قیم نیست بلکه از روی طمع و حرص تمام دارایی های دخترک بیچاره را نابود می کند و با خشمی هر چه تمام تر خواستگاران دخترک را دور میکند تا زندگی او را هر چه بیشتر به تباهی کشاند.
در تابلوی بعدی زنی را می بینیم اگرچه "خواننده ی گروه همسرایان" است اما نه گروهی کنارش است و نه همسرایی. او تنهاست و مردی با سؤ استفاده و رذالت برای اندک دارایی وی که از راه تن فروشی به دست آورده نقشه می کشد.
"همسر" داستان مردی بیمار و تنها ست که همسرش زنی طماع و هوس ران و بی وفاست است و پیش از آنکه همسر و همراه وی باشد، هم کیسه ی اوست و چشم به دارایی او دوخته.
زنِ تابلوی "ولوله"، علی رغم اینکه تمام ثروت شوهرش را از او دزدیده ، تنها چیزی که برایش باقی گذاشته تنهایی و استیصال است. به خاطر گم شدن یک گل سینه به تمام خدمتکاران از جمله دخترکی درستکار و تنها هتاکی می کند و ولوله ای به پا. غافل از اینکه گل سینه را شوهرش از وی دزدیده است و چه زیباست این گفته که " از هر دستی که بدهی با همان دست پس میگیری".
اما در این اجرا چیزی که شکوهمندانه خودنمایی میکند تلاش ها و فداکاری های استاد میکاییل شهرستانی ست. استاد از جان و مال و آبرو و تمام تاب و توانش مایه می گذارد تا هنرجوهایش را به روی صحنه برد. مانند پدری که به کودکش راه رفتن می آموزد دست آنها را می گیرد، گام برداشتن و ایستادگی در این راه را به آنها یاد میدهد؛ مرام و مسلک این هنر والا را نشان می دهد، حرمت صحنه و بازیگری را و ارزش هایی که این روزها کمیاب و نادرند. استاد میکاییل شهرستانی نام و برند و حیثیت کاری اش را گرو میگذارد تا استعدادهای نو پرورش دهد و آنها را به جامعه هنر معرفی کند.
سایه ی شما مستدام، بزرگ مرد تأتر ایران.