با سلام
قبل هر نظر و تحلیلی در مورد این نمایش باید چند چیز رو به رسم ادب اینجا بگم ، در هر نمایش و اثر نمایشی ، و پشت هر اثر نمایشی یک تیم پشت صحنه وجود داره که زیاد دیده و تشویق نمیشه و من باید خسته نباشید به تک تک عوامل این نمایش بگم و در اینجا ازشون تشکر کنم بابت بردن این تئاتر روی صحنه ، من طراح لباس هستم و به واسطه ی حرفه ام باید تئاترهای مختلف در ژانرهای مختلف ببینم و تحلیل کنم و تجربه کنم ، به واسطه ی رشته ام با هنرمندان نو گرا و پرفورمر ها و کارگردان های هنری معاصر بزرگ دنیا آشنا هستم و کارهاشون رو همیشه دنبال میکنم و می بینم ، و همیشه با خودم میگفتم کاش در نمایش ، تئاتر و پرفورمنس های ما چیز جدید و نوعی ببینم و بلاخره با دیدن این نمایش تونستم این حس رو تجربه کنم به دلایل بسیار زیادی .
اینکه یک نمایش و اثر هنری مثل تئاتر ، همیشه باید یک داستان مشخص از A تا D داشته باشد و همیشه باید یک روایت خطی رادنبال کند و از چیزی به چیز دیگری برسد ، این پیش فرض ذهنی ما برای رفتن به سالن تئاتر و دیدن نمایش هست .
پیش فرض بعدی احتمالا این هست که حتما باید منسجم و منظم باشد و یک سبک نمایشی را دنبال کند و تعدد سبکی نداشته باشد
پیش فرض بعدی می تواند این باشد که حتما باید قابل فهم عام مردم باشد و همه آن را بفهمند و از آن لذت کافی ببرند و همه چیز زیبا و درست
... دیدن ادامه ››
بنظر برسد.
وقتی با این پیش فرض ها به سراغ نمایش نوگرا بیایید و گاردی شدید داشته باشید مشخصا با یک سرخوردگی شدید رو به رو می شوید.
این نمایش بنظر من یک نمایش نوگرا از منظر غیر روایی و غیر خطی بودن یک نمایش بود و صحنه هایی در این نمایش وجود داشت که سکون و سکوت را به رخ ما می کشید و در صحنه هایی دیگر تکرار و تعلیق وجود داشت که این ها همه از مولفه های نمایش پست مدرن می باشد . وقتی طراح این نمایش تصمیم میگیره زندگی عادی دو آدم و دو پارتنر در صحنه ی تئاتر رو در عادی ترین حالت ممکن و ساده ترین وضعیت موجودشون نشان بده ، و در عین حال اون ها رو وارد بازی های متعدد و گوناگون کنه و اونهارو مجبور کنه در سبک های مختلف نمایشی بازی اجرا کنند یعنی ساختار شکنی ، یعنی نو گرایی و بازیگرانی که چند سبک مختلف نمایشی رو اینقدر مسلط بتوانند بازی کنند یعنی باز هم نوگرایی . روی این پرده شما از شاهنامه می شنوید ، از ضحاک ، از نمایش نامه های بیضایی و نوشته ی های دیوید ممت تا یک آدم معمولی و روستایی و معلول و بیچاره .
شما از ادبیات کهن تا ادبیات معاصر و محاوره در این نمایش می بینید و کلاژ کردن اینهمه سبک و اینهمه تضاد با زندگی روزمره ی دو آدم هنرمند و تئاتری بسیار سخت است ، اینکه اینهمه صحنه غیر مرتبط با هم این طور مرتب کلاژ شود بسیار بسیار تبحر می خواهد که هم کارگردان و هم بازیگران از پسش بر آمدند و بنظرم در بعضی اپیزودها تو باید هیچی نمیدیدی و فقط فکر می کردی و عمیق می شدی و فقط نگاه می کردی و سکون و سکوت محض بود ، کاری که این روزها ما کم انجام میدیم و جذاب ترین قسمت این نمایش برای من موسیقی مینیمال و درخشانی بود که بسیار به نمایش مرتبط بود و همچنین آینه به عنوان دکور صحنه معنی فلسفی فراوانی دارد که باید فقط بهش فکر کنید و همین و این اثر یکی از بروز ترین آثار نمایشی در ایران هست و بشدت منو یاد نظریه نهادی هنر از جورج دیکی میندازه و باید این نمایش رو بارها و بارها دید تا به عمق معانی و مفاهیم که در زندگی با اون مواجه هستیم پی ببریم و در آخر باید تبریک بگم به کارگردان و طراح این نمایش که نمایشی پست مدرن اینگونه درست ساخت که برای چند دقیقه هم که شده ما را وادار به فکر کردن کند…
اثری که مارو مجبور به فکر کردن بکنه هم از مولفه های نمایش و اثر هنری پست مدرن می باشد ….