در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال میم گلستان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:39:26
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
××خطر لو رفتن داستان نمایش برای کسانی که هنوز ندیده اند××

نقد "کاظم هژیر آزاد" بر نمایش یه کلیک کوچولو برگرفته از وبسایت ایشان

تجدد آری یا نه ؟
نمایش " یک کلیک کوچولو" ، سه بخش، یا قسمت ،( اپیزود) از زندگی خانواده های ما ایرانیان ، نوشته ی" محمد رضا کوهستانی "و به کارگردانی " احمد سلیمانی " است، که این روز ها در سالن قشقایی در حال اجراست، نمایشی به شدت ایرانی و واقع گرا و بی چون چرا دیدنی است که امکان رخداد های آن در هر خانواده ی امروزی ایرانی هست . شاید بتوان گفت که آینه ی رو در روی ماست. نمونه ی این گونه حوادث را هر روزه در میان اقشار بالا، متوسط و پایین جامعه ی خود شاهدیم. به عبارت دیگر یک کلیک کوچولو، سه نمونه از کل جامعه ی متناقض و پرتضاد کنونی ما است. تضاد بین ... دیدن ادامه ›› سنت و تجدد.

اپیزود اول،" یک کلیک کوچولو"

زن و شوهری ، (آزاده صمدی در نقش "فرزانه" و علیرضا محمدی در نقش " علی" ) را می بینم که به دلیل سردی روابطشان درشروف خیانت به یکدیگرند. وجاده ی این خیانت را عضویت در صفحه مجازی " فیس بوک " ، این پدیده ی مدرن قرن بیست و یکم، برایشان آسفالت می کند. فرزانه را به شدت خود باخته ی تجدد می بینیم، اما علی، در عین این که از مواهب این تجدد سود می برد ، هنوز درسر سودا و هوای آزادی مردان قدیم (اربابان) را دارد:

علی : " مرد بودن به قرآن، زنه صداشو بلند می کرد، طلاق می دادن یکی دیگه، زارت، طلاق می دادن یکی دیگه زورت، طلاق می دادن یک دیگه . بچه پس می انداختند، یک پس از دیگری.. زنه رو وامی داشتن، کهنه بشوره تو سرمای زمستون و چله تابستون . اصلا همین کهنه هارو می شستن ، ویتامین می رفت به دست و پلشون و اکسینه می شدن . کرم خیار و ماسک هولو نبود! شما ها رو " پمپرز و مای بیبی " خراب کرد. مرد نیستیم ما ، مرد اونا بودن."

اپیزود دوم: " دیگری همین جاست"

تضادی از نوع دیگر را در خانواده ای می بینیم که ( آرش دادگر در نقش "سید رضا" و نازنین فراهانی را در نقش " ریحانه" ) بازی می کنند روح سنت بر پیکر این خانواده با شدت وتاحدی افراطی حاکم است. اما این بار حوادث ناخواسته ی طبیعی نیز این تضادو تناقض را تشدید کرده، پدر مستبد خانواده را مجبور به تسلیم و پذیرش این واقعیت خارج از اراده ی او می کند. سید رضا ، استاد دانشگاه ، آن قدر درعقاید سنتی خود افراطی است که چشمانش از دیدن کمی دورتر از بینی اش نا توان است.خبر نداردکه پسر دانشجویش دوجنسی است. وهمسرش" ریحانه" که از این موضوع باخبر است، از خوف رفتار سلطان مآابانه شوهر، این معضل را از او مخفی نگاه داشته است. سید رضا نمونه ی یک ارباب دوران فئودالیته در این خانواده نسبتا امروزی با رفتاری دوگانه است، او در تربیت فرزندخود و همچنین دانشجویانش چنین نظری دارد:

سید رضا: من بعد من بچه رو با روش سنتی الکن تربیتش می کنم، ناراحت میشه ، به درک اسفل سافلین که میشه. احساساتش جریحه دار میشه ، به تون طبس که می شه... بهتر از ندونم کاری و تربیت آسون بگیر شماست (منظورهمسرش) من نمی خوام پس فردا روز ، " سجاد" من هم بشه مثل اون مرتیکه که چوب کشید واسه ی من ! ( سیدرضا، خواسته کسی را ارشاد کند، طرف حوصله شنیدن موعظه نداشته در مقابل اصرار او، تاب نیاورده با چوب زده فرقش را شکافته)

در اپیزود سوم " ژاکتی برای زمستان "

خواهر و برادری ( پری ناز ایزدیار درنقش "مرجان" و سام قریبیان در نقش " محسن ") را می بینیم. آن ها نیز در خانواده ای درگیر تضاد هایی از نوع دیگرند که باعث شده مرجان ، خواهر متجدد به اروپا بگریزد و مجری برنامه های تلویزیونی شود که این خود مایه شرم برادرش محسن است که در ایران دارای نفوذ واعتبار رسمی است. اما حب مال دنیا و مساله انحصار وراثت، برادر سنتی را وامی دارد که نزد خواهر رفته او را متقاعد به بازگشت به ایران کند تا اولا، بیش ازاین موجب سر افکندگی و مانع رشد و ترقی او نشود، ثانیا تکلیف ارث ومیراثشان را هر چه زود تر روشن کنند.

محسن در برابر امتناع خواهر از بازگشت، متوصل به حربه ی دیرین مرد سالارانه شده، اما خواهر پته ی برادر را روی آب ریخته و تضاد اصلی دو نگاه به زندگی را برملا می سازد:

مرجان: من بچه نیستم محسن ، سه سال پیش که داشتم می آمدم این جا، اخ و تف و لعنتو بدرقه ام کردی، حالا برام فرش قرمز می اندازی؟! ... راستشو بخوای، من نه اونو باورم شد، نه اینو می تونم باور کنم!... تو فکر می کنی من دورم نمی فهمم، اتفاقا خوب می فهمم این جا بودن من چه دردسر یه برات، به جان عزیز(مادرشان) ، آرزومه بالا و بالاتر ببینمت، ولی شرمندم داداش ، من تصمیمو گرفتم، بر نمی گردم!

مرجان اقرار می کند که برای ماندن در ولایت غربت از مردی حامله شده و این بچه، مجوز اقامت او در اروپاست. برادر با شنیدن این واقعیت آچمز شده، او را به حال خود رها کرده و به ایران باز می گردد. آخرین تیر ی که خواهر بر روح و روان برادرخالی می کند:

مرجان: بابا دست از سرم بردارید، دیوونم کردید، من نمی تونم برگردم، چون برگشتنم یه انگ بی غیرتی دیگه می کوبونه تو پیشونیتون ... من بار دارم محسن... این بچه مجوز اقامت منه می فهمی چی می گم؟!

اما ماهیت واس و اساس این تضاد و تناقض ها را دراجتماع امروزی در کجا باید جستجو کرد؟ باید گفت :
" کشورما در روند مراوده و بده و بستان با دنیای متمدن غرب، از نزدیک به یکصد و پنجاه سال پیش به این سو، تلاش کرده است که با پدیده‌های جهان غرب هماهنگ شود و از آن‌ها سود ‌جوید. برخی حوزه‌ها به کندی و برخی حوزه‌ها به سرعت با این پدیده‌ها منطبق شدند، و بخش بزرگی از مردم به اندیشه، بیان و بدن خود لباس غربی پوشاندند.این پذیرش از نظر تاریخی و اجتماعی امری ناگزیر و محصول خاصیت دوران جدید شمرده می‌شود. از این فرایند گریزی نبوده و نیست. اما شوربختانه این منطبق سازی، بدون درنظرگرفتن وجوه معرفت ‌شناختی و محتوای اندیشه‌گی به وجود آمدن آن پدیده‌ها انجام شده و می شود. تنها چهرة بیرونی مظاهر تمدن مورد توجه قرار گرفته و می گیرد. ما متجدد شده ایم، اما اندیشه و تفکری که ماهیت تجدد را ساخته نپذیرفتیم، یا در پذیرش آن از خود مقاومت نشان داده و می دهیم. رفتار ما ظاهراً‌ مدرن شده، اما قضاوت‌مان در مورد خود و دیگران در بافت تفکر کهنه‌ی ارباب و رعیتی باقی مانده. شکل بیرونی تجدد به جای‌جای زندگی ما رخنه کرده و آن را در تسلط خود گرفته، اما روح تجدد به زندگی ما وارد نشده. چرا که خود ما در ها را به روی آن بسته ایم و یا نیمه باز گذاشته ایم. فردیت و منش ارباب و رعیتی از تار و پود ما رخت بر نبسته و در کنه وجودمان باقی مانده است. به سخن دیگر، ما در نهاد خود، ارباب مآب و رعیت مآب باقی ماندیم.

مدرنیسم غربی که محصول فرآیند عقلانی‌سازی و فردیت است و در پرتوی خرد انتقادی و تحلیلی نضج گرفته و بالیده است، در این سرزمین هیچ‌گاه مورد ملاحظه و پی‌جویی و چالش قرار نگرفت. از این رو به هر سو می‌نگریم از کوچک‌ترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده تا بزرگ‌ترین آن، می‌بینیم که در هر جا به نوعی مسلک ارباب رعیتی در وجودمان لانه دارد و بر رفتارمان مسلط است. این خصال با هرگونه اندیشه‌ی مخالف برخورد می‌کند و انتقاد را بر نمی‌تابد.

از زمانی که چشم به دنیا باز کرده و شروع به شناخت پدیده‌های اطراف‌مان می‌کنیم، پدر را می‌بینیم که با رفتار فرد گرایانه و سلطان مآبانه، هر چه بگوید حق همان است. اگر برادر کوچک‌تر باشیم، باید فرمان بردار برادر بزرگ شویم. اگر دختر خانه باشیم، پیشانی نوشت ما ظرف‌شویی، رفت و روب و کمک به مادر است و درواقع مادر دوم خانه هستیم. اگر زن باشیم از ازل، خدمت بی‌چون و چرا به افراد خانواده در شرح وظایف مان نوشته شده. در مدرسه هم حق اظهار نظر نداریم، چون صغیریم و آموزگار، ناظم و مدیر، ولی دوم ما هستند و هرچه بگویند بی‌گفت و گو درست است و ...طبیعی است وقتی هم که تحصیل کرده می‌شویم، مدرک می‌گیریم، صاحب پست می‌شویم، روشن‌فکر می‌شویم، فعالیت اجتماعی می‌کنیم، رئیس می‌شویم، باز هم همان خلق و خوی ما قبل تجدد به سراغ‌مان می‌آید و راه برمان می‌شود، زیرا جز آن ندیده و نمی‌شناسیم. کافی است به من پدر، به من برادر بزرگ به من رئیس انتقادی شود! بلافاصله از کوره در می‌روم، عکس‌العمل نشان می‌دهم و می‌خواهم سر به تن منتقد نباشد. پیداست در این شرایط غالب، انتظار پرش از چنین برخورد فردگرایانه به دموکراسی، انتظاری بزرگ است".(۱)

هر اپیزود نمایش " یک تیک کوچولو" نمونه وار، و جزیی از کل شرایط ذکر شده در بالا را یاد آور می شود .هر اپیزود به مثابه یک داستان کوتاه است که به زیبایی کارکردی نمایشی یافته است. جای خالی آن همراه داستاهای زیادی از این دست که درجامعه ما آسان یاب و فراوان است، می تواند به صورت سریال طویل، جذاب، انتقادی و آموزنده ی تلویزیونی تهیه وتولید شود.

هرسه اپیزود در فضایی منشوری شکل اتفاق می افتد که درقاعده اش تماشاگر ناظر قرارگرفته، و در راس آن داستان ها اتفاق می افتد. سه رخداد این سه قصه، هم به خاطر محدویت ها و هم به خاطر ایجاز، با مختصر ترین تغییرات در وسایل این فضا، ممکن می شود به طوری که ما از اپیزود دو که فضایی به ظاهر سنتی است، به فضای اروپایی می رویم؛ ابتدا کمی گیج می شویم که این جا کجاست اما دیری نمی پاید که خود قصه و متن و گفتگو ها، این نقصان فضا سازی را جبران کرده و به ما یاد آور می شود که این جا آلمان، یا اطریش است.

هر شش بازیگر در تلاشی که مصروف می دارند تا شرایط داده شده را به درستی به عمل درآورده و به احساس واقعی نقش دست یابند، موفقند. جا دارد از صدای زنگ دار وبیان سلیس وصحنه ای علیرضا محمدی و آرش داد گر و نیز، واز بقیه بازیگران در همین حیطه به ترتیب، فراهانی، وایزد یار و صمدی یاد کرد.

(۱)فرازی از مقاله ای به نام : "راه برون رفت از منش ارباب مسلکی" نوشته راقم سطور، چاپ شده در گاهنامه داخلی انجمن بازیگران خانه تئاتر شماره دوم، بهمن ماه هزارو سیصدو هشتاد و دو.
چند سطر درباره­ ی نمایش"یه کلیک کوچولو..."
(به قلم خانم شبنم مقدمی / برگرفته از وبسایت سی و یک نما)
گاهی آدم چقدر نیاز دارد آیینه ای مقابل رویش بگیرند، وا دارندش تا خودش را، آنگونه که هست، آنگونه که واقعا" هست ببیند... گاهی آدم چقدر دلش می خواهد ، یک چیزی مثل زنگ، زنگ هشدار توی گوشش، توی سرش صدا کند که آی!..کجایی؟ کجای کاری؟ گم می شویم در های و هوی این زندگی عجیب، این شهر عجیب، این جهان عجیب...و یادمان می رود قرارمان چه بود با خودمان، با دنیا ، با زندگی! تعارف که نداریم با هم! راستش این است که مدت هاست ،در همه چیزمان، همهءکارهامان روابطمان، رفتارها و گفتارمان، اندیشه گی مان، دچار بحرانیم!و به این بحران که در زندگی مان نهادینه شده است، چنان عادت کرده ایم که تو گویی شکلی به جز این ، متصور نیست!
نمایش " یه کلیک کوچولو..."، تلنگری است به ما، به آنچه امروز ، بخواهیم یا نخواهیم ، معنای زندگی و روابط ماست....
فاصلهء ما تا ،برداشته شدن نقاب ظاهرالصلاحی، تا آشکار شدن خیانت هامان به خود و دیگری، تا رو شدن دست مان، تا دروغ های مصلحت آمیز ، تا عریان شدن، عریان بودن و عریان ماندن در مقابل هم...تنها یک کلیک ... دیدن ادامه ›› کوچک است!

نمایش را، محمد رضا کوهستانی، سه سال پیش از این ، می نویسد و همان وقت ها، احمد سلیمانی کارگردانی اش می کند،قرار می شود در جشنوارهء فجر اجرا شود که ناگهان....می ماند تا امروز....سه سال بعد...گو اینکه همان روزها هم معلوم میشود، نمایش از کیفیت خوبی به لحاظ متن، کارگردانی و بازیگری برخوردار است اما....بگذریم! همین که این روزها بر صحنه است، جای شکرش باقی است...صبوری دوستان خوب من، جای تحسین دارد، همهء ما میدانیم نمایش آمادهء اجرا را ، اجرا نکردن، چه معنا دارد!...زن آبستن پا به ماه را آیا می شود از به دنیا آوردن فرزند باز داشت؟ گروه اجرایی را هم نمی شود به بارداری ابدی اثرش وا داشت!
تبریک برای نمایش خوب و بی ادعا و شریف " یه کلیک کوچولو"،که بی هیچ حمایت و رابطه ،مشکی است که خود می بوید...
و تبریک به گروه بازیگران نمایش، برای درخشش لحظه به لحظه شان روی آن صحنهء کوچک...مثل ستاره ها توی دل آسمان شب...
نمایش " یه کلیک کوچولو..." هر شب ، ساعت هفت و نیم عصر، در مجموعهء تیاتر شهر روی صحنهء تالار قشقایی می رود...دیدنش را در این عصرهای کشدار تابستان به شما توصیه می کنم، دلتان خنک می شود!
تو فیسبوک دیدم نوشتن سام قریبیان جایگزین مجید امیری شده،‌کسی میدونه قضیه اش چی بوده؟!!
farzam gh و نیلوفر این را خواندند
سلام میم گلستان پیروزی هستم یکی از همکارای گروه نمایش خبر درسته دوست خوبمون جناب امیری درگیر کار دیگه ای بود که نتونستن هماهنگ کنن تا در کنار هم باشیم آقای قریبیان در شرایطی که چند روز به اجرا مونده بود لطف کردن به گروه ما پیوستند
۲۷ تیر ۱۳۹۳
امیدوارم حضور ایشون مثبت باشه برای شما. ممنون که توضیح دادید آقا یا خانم پیروزی
۲۸ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هنوز اجرا شروع نشده 4 نفر دوست نداشتن؟!!! چجوریه یعنی؟ طی طریق کردن رفتن سر تمرین دیدن؟!! :))))
نه به دلیل دیدن اسم "یکی" از بازیگرا، دوست نداشتم رو زدند فکر کنم!
۲۲ تیر ۱۳۹۳
از سه حال خارج نیست :
1- یا قحطی بازیگر اومده
2- یا پژمان جمشیدی استعداد بالای بازیگری داشته که به چشم من نوعی نیومده...
3- یا دور از جون بحث رابطه و لابی و لایی و ایناس !
پ.ن. البته اینکه پژمان جمشیدی بازی جلوی دوربینش از فوتبالیستایی نظیر آرش برهانی و علی انصاریان بهتره شکی نیست ! : دی
۲۳ تیر ۱۳۹۳
دقیقا جناب نستوه،از این حالات خارج نیست :))
اون بحث حضور آقای جمشیدی دیگر خوابیده و واقعا دوستان درست فرمودن بحث بی فایده است.
میریم که داشته باشیم سیل حضور و ذوق دختران جوان و نوجوان عاشق آقای جمشیدی در سالن استاد سمندریان.
۲۳ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید