نمایش رو دقیقا تا اونجایی دوست داشتم که رئال بود.دقیقا مرگ نمایش زمانی هستش که به سمت سورئال میره.تا دعوا و کتک کاری جلال و اسی من توو سکوت محض
... دیدن ادامه ››
بودم و به شدت درگیر نمایش اما به محض اینکه مسیر نمایش عوض شد ، من هم از نمایش تا حدودی پرت شدم.به شدت طراحی صحنه رو دوس داشتم.صحنه ی پایانی افتادن جنازه ها از سقف از نظر اجرایی بسیار درخشان بود.در مجموع بازیهای بسیار خوبی رو هم شاهد بودیم.خسته نباشید میگم به تک تک بازیگران عزیز نمایش.در مجموع به غیر از اون موردی که اشاره کردم ، از نمایش بسیار راضی بودم.
در آخر باز هم جمله تکراری : فغان از تماشاگرِ آزارگرِ لعنتی.
از بعد از دیدنِ شکوفه های گیلاس تو تئاتر شهر که اون اتفاقها افتاد من دیگه تئاتر با تماشاگرِ درست ندیدم.تو آلنده اذیت شدم.تو فائزه یوسفی اذیت شدم.امشب هم همینطور.مادر و پسر ۱۲ ۱۳ ساله ی بغل دستیم که در تمامِ طولِ نمایش(با تاکید : تمامِ طولِ نمایش) گوشیشون روشن بود و مدام بغل دستم پچ پچ میکردند و اصلا نمایش رو ندیدن و داشتن با هم بازی میکردن.حتی دوبار به پسره بدجور چشم غره رفتم تا بلند شد جاش رو عوض کرد.اینا دقیقا همون بچههان که دوس داری دور از چشم پدر مادرشون خودت شخصا رو تربیتشون کار کنی.از اونور مامانه بدتر.یعنی قشنگ از این مدل مامانا که تو بچگی ، بچهش هر گندی که تو خونه مردم و تو مهمونیها میزد میگفت الهی قربون بچهم برم.گند بزنن بهتون با این مدل تربیت کردنتون.