در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال منا روستا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:50:07
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ما زبان و بدن همه ی زندانیان و شکنجه شدگان تاریخ هستیم.
نماینده ی هر انسانی که در زندگی متحملِ ظلمِ دیکتاتورها و ظالمان شده اند.
ما ماهها تلاش کردیم تا قطره ای از دریای درد و رنج آنها را شاید درک کنیم و زندگی کنیم.
ما درد کشیدیم ، اشک ریختیم ، شکنجه شدیم ، ما رسالت داریم ، رسالتی عظیم تا شاید صدایی باشیم هرچند ضعیف از زجه هایی که هیییییچ وقت هیییییچ جا شنیده نشدن ؛ کسانی که کتک خورده اند به دست کسانی که بدون هییییییچ حسی ، هییییییچ حسی ......، چطور می شه اینطور یکی رو کتک زد؟
خریدار
سعید یعقوبی (saeidyaghoubi)
منای عزیییییزززز
۳۱ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
او در واگن قطار ، در راه اردوگاه مرگ است.
شانس می آورد و راهی به سمت دیواره ی واگن پیدا می کند. از شکاف های کوچک میان میله ها می تواند دشتِ در حال عبور را خیلی سریع ببیند.
نفس نفس زدن برای قاپیدن هوای تازه، موج فزاینده ی تهوع را پس می زند. باید بهار باشد اما روزها پر از باران و ابرهای غلیظ اند. که گاهی از کنار دشتی پوشیده از گل های بهاری می گذرند و لالی لبخندی می زند.
گل ها. در کودکی ،از مادرش ، آموخته بود که زن ها عاشق گل هستند ......
از کتاب خالکوب آشوئیتس
نوشته هدر موریس
زندگی حتی وقتی انکارش می کنی، حتی وقتی نادیده اش می گیری، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.. از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است...
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...!
آنا گاوالدا