در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال Novance | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:26:07
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
روزنامه نوشته های اول فیلم را کنار می گذاریم. باقی چیست؟! یک سکانس پلان با نمایی از یک سری مترسک که دیالوگ هایی را از حفظ بدون اینکه معنی آن را بدانند تکرار می کنند. آن هایی که از فیلم تعریف می کنند فقط مرعوب و شگفت زده ی یک چیز اند: یک برداشتی بودن فیلم. از نظر فنی چیز بزرگی است، اجرایش سخت است و باید تحسین کرد. از نظر فیلمی: چه چیزی به فیلم اضافه کرده؟ هیچ. چه ارتباطی به محتوای فیلم دارد؟ اصلا مگر فیلم محتوا دارد.
داستان فیلم چیست؟! یک سری دانشجو میخواهند در یک جشنواره بادبادک هوا کنند. اول فیلم همین است آخرش هم همین. این داستان نیست. شبه داستان هم نیست. خرده داستان هم نیست. معرفی کوچکی است از یک ایده برای یک داستان. داستان باید «شخصیت» داشته باشد. این ها همه مترسک بودند. نه رابطه شان با هم معلوم می شد، نه کنش هایشان، نه علت رفتارشان. نه پیش زمینه ای از گذشته داشتیم، هیچ چیز. یک سری دیالوگ تکرار می شدند. یک سری پیرمرد جنگلی هم که نمی فهمیم از کجا اینقدر شخصیت روشن فکر نما پیدا کرده اند آدم می کشند. آن هم به شکلی که نه ژانر وحشت است، نه حتی کوچکترین حسی در من بیننده از مرگ آن دختر آخر فیلم ایجاد می کند. چرا؟! چون نه دختر را می شناسم نه پیرمرد را. یک مترسک می گوید که یک مترسک دیگر مرا کشت. من چرا باید همذات پنداری کنم؟
بیشتر در حد یک مشق و تمرین برداشت یک سکانس پلان بلند، باید به کادر فیلم تبریک گفت. همین
فراستی خودش ادای کس دیگه‌ای رو درمیاره.
شما ادای فراستی رو درنیارید...
۲۷ تیر ۱۳۹۵
آقای آبایی
کنجکاومون کردین بدونیم فراستی ادای کیو درمیاره؟ :)
۲۷ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امروز ساعت سه و نیم، سینما فلسطین .... به نظر می رسید بالاخره قراره یه فیلم خوب ببینیم که متاسفانه اواخر فیلم، مشکل فنی پیش اومد و نتونستیم کامل فیلمو ببینیم، واقعا جای تاسفه برای کشوری مثل ایران، توی پایتخت، توی یکی از سینماهای به اصطلاح خوب، خیلی راحت مسئول سینما بیاد بگه 15 دقیقه ی آخر فیلم رو نداریم، هرکس میخواد بره پولشو بگیره خدانگهدار ......
واقعا خجالت آور بود .....
ولی باید به آقای برزیده تبریک گفت واقعا، با توجه به موضوع فیلم و حساسیت های خاصش، تا همینجا که ما دیدیم فیلم قابل قبولی بود
setayesh و Zara Barzideh این را خواندند
کی گفت برین پول رو پس بگیرین؟؟! چرا ما نشنیدیم؟؟! امشب در سینما آزادی هم همین مشکل وجود داشته و اجازه دادن مخاطبین، فیلم بعدی رو با همون بلیط ببینن اما اینجا چنین کاری نکردن متاسفانه. هرچند مسول سینما، بنده خدا عذرخواهی فراوان کرد، بابت نقصی که متوجه سینما فلسطین هم نبود اما برخورد آقای برزیده، برخورد منصفانه و سنجیده ای نبود.
اما در کل به نظر بنده هم فیلم خوبی بود و حقیقا توقعم پیش از دیدن فیلم، خیلی بالا نبود. البته بنابر آنچه من از اون واقعه میدونم، 15 دقیقه آخر حرف های سیاسی مهمی داشت ولی تا همین جا هم، سراغ ندارم اینچنین رک در مورد دیپلماسی کشور در سینما کاری ساخته شده باشه. امیدوارم برای اکرانش مشکلی پیش نیاد چون خیلی ها که در این ماجرا مقصر بودن همچنان موقعیت خودشون رو دارن و هیچ وقت هیچ کس نخواسته (یا نگذاشته) به این مساله پرداخته بشه و به نظر، هنوز هم ابعاد زیادی از این ماجرا نامکشوف مونده.
۱۵ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عصریخبندان، شاید تحت تاثیر شدید از کارگردان بزرگ هالیوود، تارانتینو، ساخته شده. یک نگاه گذرا به ویژگی های فیلم های به اصطلاح تارانتینویی بیندازیم: روایت غیر خطی، تصویر برداری از نماهای خاص خصوصا از بالا، وجود طنز در یک داستان جدی، موسیقی اقتباسی و در نهایت قصه گویی افراطی، مبتنی بر پیرنگ و اتفاقات کاملا داستانی.
عصریخبندان تقریبا همه ی این ویژگی ها را داشت و تقریبا هیچکدام را نداشت.
روایت غیرخطی، جابجا کردن زمان وقایع در نگاه اول اتفاق جذابی است ولی این کار باید دلیل موجهی داشته باشد. در معروف ترین فیلمی که از این حربه استفاده کرده یعنی داستان عامه پسند (همان پالپ فیکشن خودمان) ترتیب نمایش وقایع کاملا برنامه ریزی شده است و دلیل دارد. ابتدا سرانجام شخصیت ها را می بینیم سپس صحنه ی اصلی فیلم را مشاهده میکنیم، وقتی که میدانیم قرار است برای هر شخصیت چه اتفاقی بیقتد. در عصر یخبندان، اما، زمان ها جابجا شده اند فقط و فقط برای جذاب کردن فیلم، برای اینکه تماشاگر در نگاه اول حیرت زده شود و در نهایت با یک ضربه ی نهایی همه چیز را بفهمد و تکه های پازل را کنار هم بگذارد. ضربه ای که هرگز رخ نمی دهد.
یک سوال: مثلا اگر به جای سکانس اول، سکانسی که در آن بهرام رادان جنازه را به خانه اش می برد می دیدیم، چه تفاوتی در فیلم حاصل میشد؟ پاسخ: هیچ!!! بگذریم از اینکه در اواسط فیلم وقتی متوجه می شویم آن شخصیت ها اصلا پلیس امنیت نبودند تقریبا تمام اتفاقات بعد لو می رود، ماجرای اخاذی با موبایل مقتول هم که شاید میتوانست باعث ایجاد تعلیق در فیلم شود از اول لو رفته بود، بنابراین اصلا جایی برای ضربه ی نهایی در پایان فیلم وجود نداشت .... این شد که نویسنده ... دیدن ادامه ›› مجبور شد یکی از بدترین پایان های ممکن را بنویسد: از دست دادن حافظه و به دنبال آن نجات یافتن معجزه آسای شخصی که اتفاقا هیچ دلیلی برای نجات پیدا کردن نداشت و حتی هنوز هم با اینکه میدانست مقصر اصلی اوست، به شیشه کشیدنش ادامه میداد ..... در کنار آن انتقام از شخصیت سیاه فیلم (بهرام رادان) در صحنه ای که استثناعا خوب درآمده بود، خصوصا لحظه ی برخورد سرش با فرمان ماشین و صدای بوق و موسیقی ای که به جا انتخاب شده بود، هرچند همین تک صحنه ی خوب هم با ادامه دادن بیخودی و بیرون آمدن از ماشین و نمایش بارش هدر رفت!!! در کل پایان فیلم برای دهه ی 70 میلادی هم پایانی کلیشه ای بود.
تلاش نویسنده در اضافه کردن وجه طنز به فیلم هم بی حاصل بود. جملات طنز فقط به دیالوگ های دیگر وصله پینه شده بودند و نگذریم از این مساله که تکرار یک سری واژه های به نسبت زشت، هرچند در گفت و گوهای روزمره رواج داشته باشند، اما به خودمانی شدن فیلم کمک نمی کنند و بیشتر بیننده را پس میزند تا جذب کند زیرا هنوز فرهنگ ایرانی پذیرای شنیدن این واژه ها در یک فیلم سینمایی نیست (البته این نظر شخصی من است، شاید در عمل چیز دیگری اتفاق بیفتد)
در مقابل اما، نقطه ی قوت فیلم شاید بازی خوب بازیگران بود. فرهاد اصلانی و مهتاب کرامتی بسیار خوب بازی کردند. ژاله صامتی هم در همان حضور کوتاهش تاثیر خود را گذاشت.
قاب بندی ها و نماهای دوربین هم قابل قبول بود. بجز صحنه ای که مهتاب زنگ خانه را می زند، تمام صحنه هایی که دوبار در فیلم نشان داده شدند را هربار از زاویه های مختلف دیدیم و این خودش موفقیت بزرگی است. صحنه ای که دوربین از بالا و به صورت عمودی عسل را در حال گریه نشان میداد، هرچند بازهم تلاشی برای شباهت یافتن به فیلم های تارانتینو بود (مثلا سکانس آخر بیل را بکش)، اما به جا استفاده شده بود.
شاید اگر فیلم بهتر تمام می شد، خیلی چیزها فرق می کرد ....
ممنون از نقدتون
بازی خانم صامتی، در همان چند دقیقه عالی بود و بازی خانم دولتشاهی را هم خیلی دوست داشتم.
۱۴ بهمن ۱۳۹۳
من هم از بازی کوتاه ولی تاثیرگذار و بسیار عالی خانم ژاله صامتی نازنین لذت بردم و دوستش داشتم .
بازی خانم دولتشاهی هم خیلی خوب بود .
۱۵ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
"اعترافات ذهن خطرناک من" رو دیروز دیدم، یعنی بهتره بگم شنیدم، چون بیشتر یه رمان بود تا یه فیلم. یعنی اگه پشت به پرده می نشستم هم چیزیو از دست نمی دادم. شخصیت (؟) ناصر یا همون فرهاد فقط یه سری داستان ها رو تعریف کرد بدون حتی کوچکترین جلوه ی بصری. تمام حس های شخصیت ها (؟) فقط توصیف میشد. من میترسم، من چیزی یادم نمیاد، این بو برام آشناس، این بو برام آشنا نیست!! حتی لحظه ای که نور چشماشو زد، دم دستی ترین بازی ممکن رو تو فیلم ندیدم، اینکه دستاشو بیاره جلوی چشمش مثلا!!! بازهم مثل رمان فقط شنیدیم: "نور چشم هامو میزد" بعضی ها میگن بازیِ بازیگران عالی بود، ولی من میگم اصلا کسی تو این فیلم "بازی" نکرد!!! سیامک صفری صرفا یه تیپ خاص واسه حرف زدن و راه رفتنش اجرا کرد. بازی کردن یعنی با حرکات خودت به تماشاگر حستو نشون بدی، ولی تو این فیلم، حس ها داشت برای ما گفته میشد فقط! منظورم این نیست که صفری بازیگر خوبی نیست، منظورم اینه که اصلا جایی برای بازی تو این فیلم نبود.
میرسیم به قصه ی فیلم: اصلا قصه ای اتفاق نمیفتاد!!! یه سری اطلاعات بازهم فقط از طریق صحبت کردن به بیننده داده می شد: این جا خونه ی توئه، لوله ترکید خونه آتیش گرفت، من زنتم، من زنت نیستم، این پسره یکیو تو بچگی کشته ..... آخر فیلم هم می فهمیم که اون دختر و پسر دارن از اینکه ناصر چیزی یادش نمیاد سوءاستفاده میکنن و ازش دزدی میکنن. اصلا ناصر چرا چیزی یادش نمیاد؟! اصلا چرا نقش بازی کردن دختر و پسره برای ناصر مدام عوض میشه؟! یه بار میگه من زنتم، یه بار میگه من برات کار میکنم و زنت نیستم. پاسخ: نویسنده میخواسته فیلمو هنری کنه!!! مصداق دیگش، قاب بندی های عجیب و غریب فیلمه که شاید قشنگ باشه (که نیست) ولی هیچی به فیلم و متعاقبا به بیننده اضافه نمیکنه.
و در پاسخ به دوستانی که احتمالا خواهند گفت این فیلم سورئال بود و این ها به خاطر سورئال بودنشه باید عرض کنم، اصلی ترین ویژگی هنر سورئالیسم، استفاده ی زیاد از تصویر و استفاده ی کم از توضیحه. مثال معروفش کتاب شازده کوچولو، تازه با اینکه یه داستانه ولی بیشتر بر پایه ی نقاشی هاش استواره و ترجیح ... دیدن ادامه ›› میده توضیح اضافی نده و خواننده رو به تصویر ارجاع میده. در مقابل این اثر که یک اثر نمایشیه و ما باید بیشتر و بیشتر انتظار جلوه های بصری داشته باشیم، تو سالن سینما فقط و فقط داریم گوش میدیم ....

ممنون از نقد خوبتون
امروز این فیلم رو در سینما آزادی دیدم. کم پیش میاد که وسط فیلمی انقدر خسته بشم که بدم نیاد بخوابمو بیخیال ادامه ی فیلم بشم!!!
فیلم اصلا خوب نبود. تنها چیزی که از فیلم به دلم نشست بازی آقای حمیدیان بود. همین
۱۴ بهمن ۱۳۹۳
فیلم از توقعات اکثر مخاطبین از هومن سیدی پایین تر بود اما شما دیگه در داغون کردنش کمی زیاده روی کردید. انقدرها هم بد نبود. از برخی سوالاتتون هم معلوم میشه اصلا داستان فیلم رو متوجه نشدید.اینکه چرا چیزی یادش نمیاد و چرا دختر و پسر نقششون رو عوض میکنند، همه توصیح داده میشه
۱۴ بهمن ۱۳۹۳
من دو روزه این فیلمو دیدم، واقعا نظرم شبیه نظر شماست، واقعا نسبت به فیلم 13 سطح پایینتری داشت، بعد واقعا تعجب می کنم از تحسین هایی که از فیلم میشه، به نظر منم هیچ قصه ای نداشت، چرخش شخصیت ها هم چیزی به داستان اضافه نمیکرد.
۱۶ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید