.
ماهنامه سینمایی فیلم (آنتونیا شرکا)
آنتونیا شرکا: ژانر نوآر علاقهمندان خود را دارد و به دوران و جغرافیای خاصی از تاریخ سینما متعلق است. تصور اینکه کارگردانی عاشق این
... دیدن ادامه ››
ژانر بتواند فیلمی ایرانی در زمان حال را در این قالب بسازد و فیلمش به دل بنشیند، کمی دشوار است. چنین فیلمی بهراحتی میتواند غیرقابلباور شود و با تماشاگر ارتباط ایجاد نکند. همهی اشاراتی هم که در فیلم به سینمای کیمیایی میشود و بیان صریح و ارادتمندی فیلمساز به فیلمهای او، این شبهه را ایجاد میکند که با فیلمی تقلیدی از سینمای کیمیایی مواجه خواهیم بود اما فیلم از همان سکانسهای نخستین، این پیشداوریها را نقش بر آب میکند. مهمترین نقطهی قوت جیببر خیابان جنوبی این است که از قهرمان خود شهید نمیسازد یا او را قربانی نشان نمیدهد. قهرمان فیلم، تنهاست، خاموش است، سرنوشتباخته است، اما نه در پایان میمیرد و نه قربانی تسویهحسابی گنگستری میشود. او هویت خود را با شغل/ مهارتش (جیب بری، تنها کاری که بلد است) تعریف میکند و اجازه نمیدهد بر بیمعرفتی تقدیری که او را به این راه کشانده اشک بریزیم. نکتهی دیگر اینکه مردانگی در این فیلم خودبسنده است و برای تعریف خود نه به آلات قتالهی سرد و گرم نیاز دارد و نه به آدم بدهای اجقوجق. تنها کاراکتر سینمایی باسمهای و تیپیک، خریدار و فروشندهی اشیای دزدی (امیر جعفری) است که دستبرقضا بهخوبی از عهدهی درآوردن این نقش برآمده و جای خود را در تهران زمان حال پیدا میکند. نورپردازیها و میزانسنها همه تابع ژانر نوآر هستند. مصطفی زمانی موفق میشود از حد بازیگر «خوشقیافه» اما بیهویت فیلم فراتر رود و نورا هاشمی در عین اینکه به اندازهی دختر سختیکشیده و خشن قشر و طبقهی خود، فحاش و پرخاشگر است، به همان اندازه آسیبپذیر و شکننده نشان داده میشود. مهمترین تفاوتش با زنهای فیلمهای کیمیایی این است که زیر و بم شخصیت درست از کار درمیآید و از حد تیپ زن زخمخورده و سردوگرمچشیده که یا به اعتیاد پناه برده یا از اجتماع فاصله گرفته و خصلتهای مردانه پیدا کرده فراتر میرود. او دختری است که بهای عشق خود را میپردازد اما برای تعیین هویتش نیازی به وصل شدن به یک مرد نمیبیند. کلاً «زن» دغدغهی اسعدی در این فیلم است و همین طور شهر که هویتی مستقل و شاخص دارد. شهری که شمال و جنوب دارد و تأکید بر انتخاب و نمایش جنوب شهر نهتنها در خدمت فضاسازیست بلکه امکانیست در دست فیلمساز برای آنکه برشی هویتبخش از این کلانشهر بیدروپیکر اما دارای لایههای مشخص و چارچوببندیشده را پیش رویمان عرضه کند. آدمها برخاسته از محلهها هستند و محلهها نیز به نوبهی خود بستری خلافکارپرورند.
تأملی که اسعدی در پرداختن به برخی صحنههای کلیدی به خرج میدهد، در خور تحسین است از جمله فلاشبک جیببری کاوه و خواهرش رعنا در ایستگاه راهآهن و صحنهی اول دیدار کاوه و طلا در فروشگاه و صحنهای در مترو که طلا در مقابل خواستگار حرافش گرفتار شده و در عین حال توجهش به کاوه جلب میشود که در چند ثانیه جیبی را میزند و غنیمت را پنهانی تقدیم او میکند. موتیف اصلی فیلم، جیببری است و فیلمساز چه خوب وفاداریاش را به این موتیف در طول فیلم حفظ میکند؛ هیچ صحنهای از جیببری در فیلم نیست که کارکردی فزاینده از نظر بار اطلاعاتی - که به پیشبرد داستان کمک کند - نداشته باشد. در واقع فیلم با جیببریها نقطهگذاری میشود و قهرمان از زمانی به تباهی کشیده میشود که از جیببری به ماشیندزدی روی میآورد.