دقایق ابتدایی نمایش بیش از حد ملالآور بود، من مرتب به خودم امید میدادم که با پیشروی کار داستان جذاب خواهد شد. اواسط نمایش آرزو میکردم کاش سالن جوری طراحی شده بود که میتونستم هرچه سریعتر اونجا رو ترک کنم.
ای کاش به جای هزینه کردن برای دیدن این کار یک فیلم خوب به قیمت یک چندمِ پول بلیت این نمایش خریده بودم و از تماشای اون لذت میبردم.
باورم نمیشد بعد از ساعتهای طولانی کار، اون همه استرس رو تحمل کردم تا زود برسم و نمایش رو از دست ندم و این کارِ سخیف رو میدیدم. واقعا حس کردم به من توهین شده!
یک جورهایی تصمیم گرفتم که دیگه برای دیدن تئاترهایی با نمایشنامههای داخلی نروم (صرف نظر از چندتا کار خوب که دیدم اکثر نمایشنامههای داخلی چنگی به دل نمیزنن).
آیا این جریان که یک دختر در دلِ مشکلات خانوادگی اعم از بیمادری، پدر معتاد، برادر بیکار و... زندگی میکنه و یه پسر یک دل نه صد دل گرفتارش شده سوژه تکراری نیست؟ آیا نمیشد این سوژه بشود فیلم سینمایی مثل خیلی از فیلمهایی که اکران میشه؟
بازیها به شدت ابتدایی و تاسفبار بود. نمایش کشدار و کمدیالوگ!!! متوجه نشدم حضور پریچهر قنبری که نهایتا ۱۰ تا جمله هم نگفت و همه حواسش
... دیدن ادامه ››
به درست کردن شالش بود (یعنی نمیتونست چیز دیگهای بپوشه؟) به چه منظوری بود! فقط با اسم ایشون مخاطب رو میکشن توی سالن که وقتش رو تلف بکنند.
تنها و تنها گیرایی کار حضور پسر خسرو شکیبایی، پوریا بود که به دلیل شباهت ظاهری و آوایی به خسروی بزرگ، جمعیت رو تحت تاثیر قرار داد. شیوه تعریف داستانش هم جالب بود البته که چون داستان گیرایی نداشت خیلی قوت نگرفت.
در آخر میخوام خواهش کنم از دوستان تئاتری که وقتی یک کار رو به تماشا نشستند وقت بگذارند و چندخطی بنویسند تا به ما یک سرنخی بده که تئاتر خوب رو ببینیم.