“عاشقانه های خیابان”،
یک اثر پرستاره اما متوسط رو به ضعیف.
در مورد عشق؟! احیانا!
- بله! ما به تأخیر و سروقت شروع نشدن جلسات و برنامه های فرهنگی مثل کنسرت ها و تأترها متأسفانه عادت کردیم. این تأتر که مثلا به شیوه تعاملی بین بازیگران و بینندگان اجرا شد و جایگاه ها روی زمین در نظر گرفته شده بود (بدون شماره) و نیاز به مدیریت وهماهنگی بیشتری داشت، با تأخیر و با انبوه جمعیت در هوای بسیار گرم شروع شد. بدون کوچک ترین عذرخواهی از طرف عوامل کار! در واقع اصلا به روی مبارک نیاوردند. وقتی ما از فضای محدود هنر این مملکت حمایت میکنیم مسلما متقابلا انتظار احترام و ارزشگذاری از سمت هنرمندان رو داریم.
- سکانس اول: در تاریکی محض. دیالوگی بین رضا یزدانی (که صداش گاهی به زور شنیده میشد) و چندتا دختر. طولانی شدن سکانس توی تاریکی و بی محتوا بودن دیالوگ ها نوید اینو بهم دادن که منتظر کار خوبی نباشم.
- سکانس دوم: سیما تیرانداز. که با وجود قابلیت های خیلی خوبی که در تأتر دارن نمی دونم چرا
... دیدن ادامه ››
توی این تیپ گیر کردن. کار قبلی هم که از ایشون دیدم نقش یک معتاد رو بازی می کردن با همین اکت ها. هوار هوارای اضافی. شوخی های سیاسی و اجتماعی دم دستی و کاملا رو که خوب از آب درنیومدن و بدجور بی قواره و نامربوطن.(که خب احتمالا کار نویسنده بوده)
- سکانس سوم: الهام پاوه نژاد. از نظر من نیمچه نقطه قوت اثر. اونم نه از لحاظ متن و محتوا بلکه از لحاظ بازی.
- سکانس چهارم: ژاله صامتی. اونم یه نیمچه نقطه قوت دیگه. بازی روان و یکدست و خوب.
- اصولا توی تأترهای تعاملی یا اینتراکتیو که نمونه خوبشو قبلا دیدم، تعامل باید در جهت داستان، جذب تماشاگر و درواقع درگیر کردن بیشتر اون توی داستان باشه. من معنی تعامل رو توی اینکار متوجه نشدم. وهربار که بازیگران با تماشاگری صحبت میکردن عبارت “خب الان که چی” توی ذهنم نقش می بست.
- انتخاب رضا یزدانی برای کاراکتر خواننده خوشتیپ گیتار زن که کلی دخترو عاشق خودش کرده اما به هیچکدوم پایبند نمی مونه، انتخاب درستیه اما رضاجان! وقتی پشتت به یک سمت بود صدات اصلا واضح شنیده نمیشد و این یه ضعف بزرگه برای بازیگر تأتر. به هرحال امیدوارم باز به روزهای اوج خوانندگی، مثل چهار پنج سال قبلت که من حسابی طرفدارت بودم برگردی و بیخیال بازیگری بشی.
- تأتر سعی داشت به نحوی اشاره ای هم به مشکلات و آسیب های اجتماعی بکنه. که از نظر من خیلی خام و بدیهی و کودک وار و بی قواره اینکارو کرد. (یادم نمیره آخر تأترهای آبی مایل به صورتی و شلتر اینقدر درگیر شده بودم که گریه ام بند نمیومد) و شاید قسمت خوبش معرفی مستقیم “خانه مادری” بود در یکی از محلات جنوب تهران. برای حمایت روحی از مادران و کودکان آسیب دیده از کارتن خوابی و اعتیاد با حمام و لباس تمیز وغذای گرم.
- و در آخر اینکه تأتر که درگیرم نکرد و اثری بود که مسلما یکی دو روز دیگه کلا فراموشش میکنم اما فضای “خانه هنرمندان و ایرانشهر” برای من پر از حس خوبه که اصلا توصیفش برام ممکن نیست.