در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کیارش درباره نمایش ملاقات بانوی سالخورده: انتقام به مثابه عدالت نقد و تحلیل نمایش "ملاقات بانوی سالخورده&q
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:31:24
انتقام به مثابه عدالت
نقد و تحلیل نمایش "ملاقات بانوی سالخورده"
اثر فردریش دورنمات
(قسمت سوم)

توجه:
این نگاشته در سه بخش نقد نمایشنامه، نقد نمایش به کارگردانی هادی حجازی فر و تحلیل دیدگاهها میباشد و خطر لو رفتن داستان و لوث شدگی وجود دارد باوجودیکه تلاش شده قسمتهایی از نمایشنامه آورده شود که در اجرا ... دیدن ادامه ›› حذف شده اند.
-----------------------------------------------------------------------------------

در صحنه بعد کلر در میهمانی ای که شهردار ترتیب داده یک میلیارد پول به گولن وعده میدهد به شرطی که آنها آلفرد ایل را به قتل برسانند. در این صحنه دو شاهدی که چهل و پنج سال پیش به دروغ علیه کلر شهادت بودند نیز حضور دارند. کلر همه دنیا را گشته و آنها را پیدا کرده و دستور داده که آنها را اخته کنند. کلر زنی شهوتران است. او به همراه شوهر هفتم خود به گولن می آید و در طول داستان او را طلاق میدهد و شوهر هشتم و به همین ترتیب شوهر نهم را نیز انتخاب میکند. از ابراز علاقه به شلوارهای کوتاه مردان در ضیافت شهردار کوتاهی نمیکند. پس عده ای از مردانی که اطراف کلر هستند و عنوان شوهرهای او را یدک میکشند صرفا به دلیل روابط جنسی است که گوش به فرمانش هستند. دو گنگستر منهتنی نیز هر کدام زندگیشان با 1 میلیون دلار پول خریداری شده است پس عده دیگر هم به دلیل پول و ثروتش گرد او جمع شده اند. اما دو شاهد اخته شده چرا باید همراه او باشند؟ آنها که نه سهمی از ثروت کلر دارند نه توانایی همبستر شدن با او را دارند؟ پس مشخص میشود که این دو شاهد نیز گروتسک هستند و واقعیت ندارند. اخته شدن آنها به دست کلر به مثابه بی اختیار شدن آنها و از دست دادن قدرت اختیار آنها است که بی اراده و برده وار مجبورند به دنبال کلر باشند.

مردم گولن در ابتدا پیشنهاد بیشرمانه کلر را رد میکنند و از فردای آنروز همه مردم شهر تغییر میکنند و کفشها و لباسهای نوی زرد رنگ به تن همه مردم شهر دیده میشود. اهالی فقیر گولن از ایل سیگار و مشروب گران قیمت به صورت نسیه خریداری میکنند چون معلوم است که اصلا قرار نیست این بدهی را پرداخت کنند. باز هم اغراق در سیاه نمایی و در تلخی روایت ماجرا به صورت تصاعدی پیش میرود تا آنجا که خانواده ایل اعم از زن و حتی فرزندانش نیز پالتوی پوست نو و ماشین نو و وسایل تفریحی نو دارا میشوند. اکنون در کل گولن تنها این معلم شهر است که از ایل حمایت میکند.

ایل ابتدا میترسد و تصمیم به فرار میگیرد. باوجودیکه میتوانست فرار کند اما زمانیکه میبیند حتی خانواده اش از صمیم قلب مرگ او را میخواهند دیگر ترسش از بین میرود و تنها ناامیدی و تلخکامی برایش باقی میماند. او به ظاهر تسلیم تقدیر و سرنوشت میشود اما زمانیکه شهردار از او میخواهد که که خودش را بکشد او سرباز میزند و ازینجا میشود اینگونه برداشت کرد که ایل تسلیم سرنوشت نشده است و او میخواهد زنده بماند. نهایتا دادگاهی برای ایل تشکیل میشود و شهردار در آنجا اعلام میکند هرکس موافق مرگ آلفرد ایل است دستش را بلند کند و همه به جز ایل دست بلند میکنند که باز به این معناست که ایل به هیچ عنوان تسلیم مرگ نشده است و نهایتا تلخترین دیالوگ نمایشنامه در این صحنه بین کشیش و ایل رقم میخورد:

کشیش- آموس پیغمبر فرمود....
ایل- چیزی نگید. خواهش میکنم (ایل سیگار میکشد)
کشیش- شما نمیترسید؟
ایل- دیگه نه چندان زیاد
کشیش- (نمیداند چه بگوید) من برای شما طلب آمرزش میکنم
ایل- برای گولن طلب آمرزش کنید

و در نهایت ایل در حالیکه مردم گولن دورش حلقه زده اند که او را بکشند سکته قلبی میکند و میمیرد.بدترین پایانی که ممکن بود بر سر آلفرد ایل بیاید همین بود که در اثر سکته قلبی بمیرد و این پایان خوش برای چنین نمایشنامه ای آنرا در سطح فیلمهای دست چندم هندی پایین می آورد.اما این قسمت از نمایشنامه طوری نوشته شده است که گویی دورنمات نمیخواسته هیچگونه مرگ واضح و روشنی برای ایل برگزیند.
دورنمات در توصیف این صحنه مینویسد که ایل زانو میزند و مردم شهر به دور او جمع میشوند و گره فشرده ای از آدمها تشکیل میشود و باز میشود سپس خبرنگاری جلوی می آید و میپرسد: چه شده است؟
بعد تنها دکتر بر جنازه ایل نشسته و درحالی که گوشی مخصوص آزمایش ضربان قلب را از گوش خود برمیدارد میگوید: سکته قلبی!
و شهردار میگوید: مرگ در اثر خوشحالی!

کاملا مشخص است که این یک مرگ مبهم و نامعلوم است و میتوان اینگونه برداشت کرد که دکتر برای راحتی وجدان مردم گولن به دروغ مرگش را سکته قلبی اعلام میکند و شهردار هم بر آن صحه میگذارد. این یعنی گولن حتی برای مرگ ایل و این جنایت موحش در حق او حتی حاضر نیست عذاب وجدان بگیرد.

ادامه دارد...