در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بردیا برجسته نژاد درباره فیلم ساکن طبقه وسط (هنر وتجربه): به گمانم سال 77 بود. یک اکران خصوصی دعوت بودیم برای فیلم «مصائب عاشق ف
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:28:09
به گمانم سال 77 بود. یک اکران خصوصی دعوت بودیم برای فیلم «مصائب عاشق فقیر» ساخته‌ی آقای حسینعلی لیالستانی (ایشان قبل از این فیلم یک فیلم دیگر به نام بلندیهای صفر را ساخته بودند). فیلم که شروع شد 200 نفری در سالن بودند و وقتی تمام شد فقط 20 نفر هنوز در سالن مانده بودند. آقای لیالستانی به روی صحنه آمد، از مردم بابت این فیلم که وقتشان را گرفته عذرخواهی کرد، گفت که برای آنکه از دهی که در آن زندگی میکرده به شهر بیاید در کنکور و رشته نقاشی شرکت کرده، اما از بد روزگار کارگردانی قبول شده. این فیلم نه تنها نتوانست نظر منتقدین را جلب کند، بلکه آن زمان در گیشه چیزی در حدود 600هزار تومن بیشتر فروش نکرد (آن زمان متوسط فروش فیلمها بالای 25 میلیون تومان بود). مصائب عاشق فقیر با وجود جلوه‌های بصری فوق العاده زیبا و حضور ستارگان آن زمان (مثل زنده یاد شاهرخ غیاثی، پرویز پورحسینی، جهانگیر الماسی، رضا بابک) بدترین فیلمی بود که در در سینما دیده‌ بودم، تا آنکه دیشب ورق برگشت و جای آن را «ساکن طبقه وسط» گرفت!

آقای لیالستانی خمیر مایه‌اش نقاش بود. طرح و رنگ می‌زد بر روی پرده و بدون آنکه بتواند مفهوم خاصی را القاء کند با چشمهایتان بازی می‌کرد. لیالستانی دغدغه‌های خاص خودش را داشت. خودش فیلمنامه را می‌نوشت و با بدبختی دنبال تهیه کننده می‌گشت و خودش فیلم را می‌ساخت. اما در مورد آقای شهاب حسینی یک چیز برایم باور کردنی نیست. اینکه چطور یک چهره، یک سلبریتی، یک کسی که می‌داند مورد توجه است، برای ساخت اولین فیلمش می‌آید و چنین فیلمنامه‌ای هچل هفت و بی سر و تهی را انتخاب می‌کند. احساس من این است که بازی کردن با 38 گریم مختلف در جلوی دوربین آنقدر برای آقای حسینی جذاب و هیجان انگیز بوده که چندان به سر و ته ماجرا فکر نکرده است.

ساکن طبقه وسط مثل یک استخر است که با تصور آنکه عمق زیادی دارد با کله به درون آن شیرجه می‌زنید و متاسفانه وقتی متوجه می‌شوید ... دیدن ادامه ›› که عمقش چند سانتیمتر بیشتر نیست که با صورت به کف آن برخورد کرده‌اید! نه تنها موارد مطروحه در این فیلم عمق معنایی و مفهوم انتزاعی خاصی ندارند، بلکه پرداختن به آن، از متن فیلمنامه تا نحوه‌ی کارگردانی، آنقدر سطحی و پیش پا افتاده است که بجای آنکه ذهنتان را با موضوع درگیر کند، خوددرگیری را رقم می‌زند.

من آدم صبوری هستم. سابقه نداشته فیلمی را که شروع کرده‌ام نصفه رها کن. امکان ندارد نقد منفی دیگران آنقدر تاثیر منفی بر من بگذارد که بیخیال دیدن یک فیلم شوم، اینجا هم با وجود آنکه همراهانم سالن نمایش را در اواسط فیلم ترک کردند، من نشستم و تا انتها فیلم را تماشا کردم. اما باور کنید، این یک فیلم نیست! ملغمه‌ی بی سر و تهی از گریمهای مختلف یک بازیگر دوست داشتنی‌ست که نشان می‌دهد هنوز جایش در جلوی دوربین است و نه در پشت آن.