در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | رسول حسینی: قدیم تر ها آدم ها جان داشتند، قدیم ترها خیابان ها هم جان داشتند، اساسن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:31:00
قدیم تر ها آدم ها جان داشتند، قدیم ترها خیابان ها هم جان داشتند، اساسن قدیم ترها همه چیز جان داشت. کودکیم را در وسط حیاط خانه ای آجری کدر رنگ با پنجره های قدی که شیشه های رنگی داشت و نور را رنگ می کرد جا گذاشتم. نوجوانیم را در دل خیابان هایی که بوی چنار بلند چند ساله میداد، جوبهای پهن با آب فشاری های بزرگ، ساختمان هایی که از دیوارش مهر می بارید، بوی خاک نم زده برخاسته از دیوار باغک های همین میان شهر، میان کیکرز های قهوه ای، اگنس های چرمی، خروس نشان ها، میان توپ پلاستکی دو لایه و 4 آجر نیم شکسته، کفش های ورزشی که به پا رنگ می داد، میان این همه نگفته های دیگر جا گذاشته ام. جوانی ام را اما هنوز جایی جا نگذاشتمش، تا می خواهم پیوندش دهم به یاد ها، عمارتی، خیابانی، خانه ای، مغازه ای،با تاریخ های گران که کودکی ها ونوجوانی ها و بعضن جوانی های خیلی در آن ها جامانده تخریب می شود و غریبه ای چنان از دل این تخریب ها سر برون می کند که هیچ میل به معاشرت با او را نداری، عمارتی، خیابانی، خانه ای، مغازه ای که غریبه اند وهیچ نشان از ما در آن نیست. با تحیر که به این غول های بی سروته نگاه میکنی که لااقل قدیمش به یادت آید، محکوم به تحجرت می کند وعقب مانده از دنیای امروز. من عقب ماندم یا شما زیاد جلورفتید؟ .. نمیدانم
اصالت چیست وچه معنا دارد در این روزگار ما. تقابل بین سنت ومدرنیته خوب نیست اما تعامل که پسندیده است. در ساختمانهای غول آسای این شهر هیچ نمادی از قدیم من نیست، انگار بی هویت شده ام، انگار شناسنامه ام گم شده و در شهری غریب پی یک آشنا میگردم. اما امانازین آشنایی زدایی ها :)، نه ازغرب چیزی داریم نه داریم و نه ازشرق، ملغمه ای از خیال های پوشالی، عقده گشایی ها، تجملات بی هویت که اساسن بی شناسنامه اند و تورا حتی هیچ کجای فرهنگ هیچ خارجی نمی برد.
بسازید، نو شوید اما با شناسنامه. در پارکینگ خانه ات کنترلی است خوب این که بد نیست اما این که نه جنس در و نه طرح در و نه هیچ چیز این در با هویت من سازگار نیست که بد است.
.....
دلم گرفته فقط دارم داد میزنم ببخشید.
امروز شنیدم بنای تاریخی دیگری که می خواستم جوانی ام را به او گره بزنم، خاطره ... دیدن ادامه ›› ها داشتم، در دست تخریب قرار گرفت. تا شاید برجی، پاساژی، رستورانی به قول خودشان مدرن وبه غول من بی هویت و خالی از هر گونه روح جایش را بگیرد.
کاخ ثابت پاسال..... جردن، ساختمانی بسیار زیبا وکم نظیر که پس ازانقلاب مصادره شد. چندین صاحب داشت.با آنکه درختانش خشک شده وبنایی نیمه متروکه بود ( این هم هنر ماست که نیمه متروکه است!!!...)اما شکوه و عظمتش را حفظ کرد.
این کاخ می خواهد تحریب شود تا لابد بجایش، محلی برای تجمع فروشگاهای البسه ی مرغوب در ایران وپر طرفدار، از فلان شرکت نا موزون و کم فروغی که در کشور خود هیچ خاصیتی ندارد و لوکس نیست، درست کنند، که اگر اجناس این بوتیک ها با 95% تخفیف ویژه هم حراج شوند ومغازه دار به قول خودش آتش را به دامان اوال خود بی اندازد، قشر بسیار عظیمی از هم شهری های عزیزم، هموطنان گرانقدرم، قادر به خرید از آنها نیستند. امان ازین قشری که کم اند اما پر زور، که خاطرات جمعی را نابود میکنند تا خاطرات فردی بسازند.
ای کاش به جای خوابیدن در باد فرهنگ 2500 ساله، به اندازه 20 سال پاسداشت فرهنگی بلد بودی رسول جان.


از: خود
ای کاش به جای خوابیدن در باد فرهنگ 2500 ساله، به اندازه 20 سال پاسداشت فرهنگی بلد بودیم ... رسول جان

سپاس؛ لذت بردم از این نگاشته
۱۰ آذر ۱۳۹۳
تقابل بین سنت ومدرنیته خوب نیست اما تعامل که پسندیده است....

"" دلم "" من هم گرفته...
۱۳ آذر ۱۳۹۳
خانم محمدی عزیز
سپاس از توجه شمای دوست
دلگیری، دلگیری، وامانازین دل ها که میگیرد...
۱۹ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید