وفاداری به یونسکو!آوازخوان طاس چه می خواند؟
دیشب با کمی جبهه گیری به دیدن کار رفتم, که از تعصب به نویسنده مورد علاقه ام نشئت می گرفت. حداکثرانتظار داشتم پس از اجرا سری به نشان قابل قبول بودن کار برای دوستانم تکان بدهم, که ورژنی ایرانیزه از یونسکو را شاهد بودیم و بحث با آنها پیرامون تئاتر ایران - تئاتر حرفه ای و نمایشنامه های خارجی.
وقتی کار با معلم انگلیسی شروع شد کمی از منفی نگری ام کاسته شد. نه اینکه با نوآوری درنمایشنامه های مشهور موافق یا مخالف باشم, بلکه این نوآوری با چنان نکته سنجی, ظرافت و تحقیق و ریشه یابی در متن در اجرا بکار رفته بود که گویی از اول همین بوده: نه متن را عوض می کنم نه قرار است نوآوری را در چشمان شما فرو کنم.
پس از آن با بازی هایی کاملا بولد شده خانم و آقای اسمیت ابزورد را باور کردم. کارگردان با میزانسن های دقیق و تعویض صحنه هایی حساب شده ماری و خوانواده مارتن را دقیقا مثل خود حس متن یونسکو به تماشاچی معرفی می کند. تماشاچی خود را در بازی بجای خوانواده مارتن سهیم می داند چون گویی دنیا واقعا کلا ابزورد است. آتش نشان مهمان ناخوانده با کمیک پوچ ابزورد فضا را گرم تر می کند تا ماری و او اوج آنچه را بنظر من متعصب, "یونسکو" قصد کرده بود را "فقط" به زبان فارسی بیان کنند.
چقدر مسرورم از دو جهت از تماشاگر تئاتر ما که همچنان تشنه کار خوب است و از اجرایی وفاداربه یونسکو, که شب سوم سالن بی هیاهوی انتظامی را پر کند.