در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مهرداد خامنه ای درباره نمایش نردبان: نردبان روزنامه اعتماد کد خبر: 4965 تاریخ خبر: ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:45:46
نردبان

روزنامه اعتماد

کد خبر: 4965

تاریخ خبر: ۱۳۹۳ چهارشنبه ۱۷ دی

مریم رهنما/ نمایش <<نردبان>> به نویسندگی و کارگردانی مهرداد خامنه یی از هفتم دی ماه در تالار اصلی فرهنگسرای ارسباران روی ... دیدن ادامه ›› صحنه رفته است؛ نمایشی در نقد دموکراسی. مهرداد خامنه یی بعد از سال ها که در اروپا زندگی می کرد، به ایران بازگشته و در مدت حضور در ایران سه اجرا از نمایشنامه <<مهاجران>> نوشته اسلاومیر مروژک روی صحنه برده و حالا نوبت به <<نردبان>> رسیده است؛ <<نردبان>> که اقتباسی آزاد از نمایش <<زاویه>> ساعدی است، برای نخستین بار در سال 1999 به زبان صربوکرواتی بازنویسی شد و در همان سال در تئاتر ترشنیافکا در شهر زاگرب به کارگردانی و دراماتورژی مهرداد خامنه یی روی صحنه رفت. گفت و گوی ما را با این کارگردان می خوانید.

ایده نمایش <<نردبان>> چطور شکل گرفت؟

اگر شما در اروپا زندگی کنید، دموکراسی را از نزدیک می بینید و در این وضعیت بیشتر متوجه نقص های آن می شوید و کم کم این نقص ها واضح و واضح تر می شود. به نظر من وظیفه هنرمند در اجتماعی که زندگی می کند این است که مسائل و مشکلات را ببیند. دموکراسی به عنوان آنچه در قالب یک تعریف خوب به افراد در جامعه ارایه می شود دارای لایه یی دیگر است، وضعیت دموکراسی و لایه های زیرین آن من را به این نمایش رساند. همه در مورد دموکراسی و آزادی صحبت می کنند، اما این بیشتر تبدیل به تیتری شده که زیرپوست آن را نگاه نمی کنیم. در 50، 60 سال اخیر اغلب حمله به کشورهای مختلف به اسم دموکراسی و آزادی بوده است. وقتی در مورد آزادی صحبت می کنیم این را به یاد می آوریم که آزادی اعطا شده به بانک ها در دوره ریگان و تاچر، بحران وحشتناک اقتصادی سال های 2010 و امروز را به همراه آورد. وقتی اینها را به طور مشخص در اروپا لمس می کنید توجه شما بیشتر به همان لایه پنهان جلب می شود. خیلی ها معتقدند دموکراسی بهترین شیوه حکومتی نیست، اما در حال حاضر بهترین است؛ من این بخش را زیر سوال می برم که آیا واقعا این طور است؟ من خودم هم جواب این سوال را نمی دانم.

تاکید روی هیتلر هم در نمایش به دلیل وجود همین نگاه بوده است؟

دقیقا، من سعی کردم فکت های تاریخی را پشت سر هم بگذارم. یک مقطع از تاریخ آلمان را در این نمایش گرفتم و رفته رفته از همین زاویه نگاه به لایه زیرین دموکراسی نزدیک شدم. هیتلر خیلی دموکراتیک به حکومت رسید، اما در نهایت همه دنیا را به آتش کشید. کسی این سوال را مطرح می کند که این فرد براساس چه مکانیزمی به قدرت رسیده است؟ چطور به اسم دموکراسی قدرت را در دست گرفته است؟ در سال 1967 تظاهرات دانشجویی بزرگ ترین تحول در آلمان بعد از جنگ بود، اما دولت دموکراتیک چطور با آن برخورد می کند؟ آن را به طرز وحشتناکی سرکوب می کند. روشنفکران آن زمان، اولریکه ماینهوف که در بخشی از فیلم نمایش می بینیم تمام بنیان این دموکراسی را زیر سوال می برند. از آن جریان، یکی از بزرگ ترین شورش های مسلحانه اروپا بادر- ماینهوف به وجود می آید که در نمایش در مورد آن حرف می زنیم. اینها زاییده همان سیستم دموکراتی اند که درباره آن صحبت می شود و در نهایت به تروریزم می رسیم. امروز غرب صحبت از تروریزم در افغانستان می کند، در حالی که ریشه های آن را می توانیم در اروپای مدرن پیدا کنیم.

موضوعی که به آن اشاره می کنید و در نمایش هم دیده می شود، مرز و کشور خاصی ندارد، اما وقتی شما به طور مشخص داستان را به آلمان می برید، زمینه ایجاد برقراری ارتباط بیشتر را از تماشاگر می گیرید. دلیل تعیین این جغرافیا چه بود؟

من فکر نمی کنم یک حادثه و واقعه و یک بحث سیاسی وقتی در یک گوشه دنیا اتفاق می افتد نسبت به جاهای دیگر بیگانه و دور باشد. دنیا به گونه یی است که همه چیز آن به هم ربط دارد. من این نمایش را به همین شکل در آلمان و برای آلمانی ها اجرا کردم، زمانی که نمایش را به این ترتیب طراحی می کردم، به این فکر کردم که آلمانی ها باید با آن ارتباط برقرار کنند که چنین هم شد. وقتی این نمایش را برای اجرا به نروژ بردم، شکل آن را تغییر ندادم و مخاطب در آنجا هم به خوبی به کار نزدیک شد و آن را درک کرد. به نظر من مخاطب ما بیش از نروژی ها درگیر موضوعاتی است که در این نمایش مطرح می شود و بنابراین اگر نروژی می تواند با کار ارتباط برقرار کند، حتما ایرانیان راحت تر می توانند آن را درک کنند.

روی صحنه نمایش نوعی گرایش به ارایه خطوط کلی بوده تا رسیدن به ریزه کاری هایی که از سوی کارگردان با مخاطب درمیان گذاشته شود. هدف از این چه بوده است؟

می خواستم تفاوت میان آنچه روی صحنه نمایش دیده می شود و تصاویر روی پرده را تا جایی که امکان دارد به بیشترین میزان برسانم. نهایت صحنه یی کاملا ابزورد باشد، یک بلبشوی پرسروصدا که این خودش آیینه زندگی واقعی ما است، از سوی دیگر جدیت داستان به واسطه فیلم به مخاطب منتقل می شود.

روی تصویر در کارهای نمایشی تان خیلی حساب می کنید. در نمایش <<مهاجران>> هم از پروجکشن استفاده قابل توجهی داشتید و همین طور در این کار. تئاتر را با تصویر عجین می بینید؟

ذهن من به این ترتیب کار می کند. تصویر به نظر من بیشتر در جایگاه یک فکت و اشاره می تواند قرار گیرد. در <<مهاجران>> تصاویری که دیده می شد، دقیقا تداوم اتفاقات روی صحنه بود، اما این تصاویر در <<نردبان>> کاربرد متفاوتی دارند، در اینجا تصاویر نسبت به آنچه روی صحنه دیده می شود متضاد است. ارنست لوبیچ در <<بودن یا نبودن>> اشغال لهستان و ورشو را به نمایش می گذارد، در این فیلم بخش های کمدی واقعا کمدی است و بخش های جدی کاملا جدی. من این نوع طنز را دوست دارم.

این سومین کاری است که امسال روی صحنه می برید و این یک اتفاق خوب برای یک کارگردان تئاتر است. چطور این شرایط برای شما فراهم می شود؟

پیگیری نکته مهمی است. من برنامه کاری خودم را می ریزم و معمولا در طول یک سال چهار نمایش را روی صحنه می برم. گویا در طول سال ها سیستمی در ذهن من به وجود آمده که قبل از تمام شدن کار یک نمایش، من از چند ماه قبل، به فکر نمایش بعدی هستم؛ اینکه آن را با چه گروهی و کجا کار کنم. به اعتقاد من هر جا که امکان اجرای تئاتر باشد باید از آن استفاده کرد. من اصلا روی جا و مکان اجرای نمایش حساسیت ندارم و حتی معتقدم هرچه نمایش را در فضای عمومی تر اجرا کنیم، وظیفه و اهداف گروه درست تر حاصل می شود. کاملا مخالف این طرز تفکر هستم که هنرمند و تئاتر باید پدیده های مخصوصی باشند و تئاتر باید در جاهای خاصی ارایه شود. برعکس، معقدم تئاتر به جایی رسیده که باید خودش را در هر فضایی که ممکن است نشان دهد. ما باید درهای تئاتر را روی همه بگشاییم تا هرکسی بتواند جای خود را در آن بیابد. ما هنرمندان حرفه یی می توانیم تئاتر را بین مردم ببریم، هرچقدر فضای بیشتری برای اینکه مخاطب خود را جزیی از تئاتر بداند فراهم کنیم وظیفه اصلی مان را انجام داده ایم. تئاتر هیچ وقت قرار نبود یک هنر خاص باشد. اگر تئاتر جایگاه خودش را از دست می دهد یا فعالیت در آن سخت است، حاصل نوع نگاه همان هنرمند تئاتری است. خیلی راحت تر می توان با مسائل برخورد کرد، البته نه در حد حرف، بلکه در عمل. نمونه اش اینکه شما می توانید به یک کشور بعد از 30 سال برگردید و در مدت یک سال چهار نمایش روی صحنه ببرید. با یک گروه دو نفره شروع کنید و در آخر سال به یک گروه 12 نفره برسید، پس این خواسته عملی است، بستگی دارد به چه فکر می کنید و چه مسیری را پیش می گیرید.

گروه را چطور گرد هم می آورید؟

گروه بیشتر دور کارگردان یا ایده جمع می شوند. وقتی کار با یک آدم یا یک ایده برای گروهی جالب باشد آنها کنار هم قرار می گیرند. تا الان نشده با یک گروه کاری را شروع کنم و کارمان به نتیجه نرسد. این ایده یک کار نمایشی است که می تواند افراد را گرد هم بیاورد. علاوه بر اینها من سعی می کنم با هر آدمی کار کنم و اینچنین تلقی نشود که کار مال من است. به نظر من هر یک از اعضای گروه تئاتری باید کار را متعلق به خودشان بدانند و جزوی از کار باشند. ایده ها، منش و روش آدم ها را وارد کار می کنم و معتقدم در این شرایط آدم ها خودشان را پیدا می کنند.

یکی از ویژگی های این نمایش همراهی بازیگران حرفه یی و تازه کار در کنار هم است. چطور توانستید اینها را با هم همراه کنید؟

از بازیگران حرفه یی استفاده کردم تا حضورشان برای کسانی که غیرحرفه یی هستند مانند یک کلاس باشد، نوعی آموزش بازیگری. بازیگران ممکن است که در مورد بازیگری خیلی صحبت کنند، اما این را ندانند که تاثیر آنان در جریان یک کار روی بازیگر غیرحرفه یی تا چه حد می تواند زیاد باشد. یک بازیگر حرفه یی می تواند کسی که استعدادی داشته باشد را به جایی بکشاند که توان خود را بروز دهد. زمانی که بازیگران <<نردبان>> روی صحنه می روند دیگر حرفه یی و غیرحرفه یی مطرح نیست، همگی بازیگرانی هستند که کار خودشان را می دانند. در جریان تمرینات این افراد خودشان را پیدا می کنند و تئاتر و بازیگری را درک می کنند. پنج نفری که بازیگر غیرحرفه یی این کار هستند، برای نخستین بار پای شان را روی صحنه نمایش می گذارند، اما تماشاگر چنین دریافتی ندارد، این همان تاثیر بازیگران حرفه یی روی آنان است.

آقای خامنه ای عزیز به نکات درخشانی در مورد ناکارآمدی های دموکراسی رپرزنتتیو اشاره کردید..،.شکلی از دیدکتاتوری اکثریت......مساله مهم البته ارایه آلترناتیوها هم هست...تو دنیا تجربه ی چیاپاس مکزیک و دموکراسی مشارکتی که توسط مایکل آلبرت آمریکایی تیوریزه می شود هم خیلی ایده بخش و الهام بخش است...طرح چنینی ایده هایی در کارهای کارگردانانی که این مسایل مهم از دغدغه هایشان هست بینظیر و تازه و راه گشا خواهد بود ......چرا که طرح آن در مدیوم تاتر این تفکر انتقادی و رهایی بخش را از محیط آکادمیک به طیف وسیع تری از مخاطبین و مردم میرساند........
۱۸ دی ۱۳۹۳
سلام ابرشیر عزیز
ممنونم ازتون. من شخصا کاملا با شما موافقم و فکر مى کنم دموکراسى مستقیم (Direct Democracy ) آلترناتیو بهترى براى "دیکتاتورى اکثریت" باشد. گر چه بر روى صحنه تئاتر به نظر من بیشتر هدف طرح سئوال و تحلیل موضوعات است و شخصا شدیدا از نشان دادن آلترناتیوها و عقاید شخصى به این شکل پرهیز مى کنم. فکر میکنم آن قسمت کار به کسان دیگر در اجتماع مربوط مى شود.
۱۸ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید