دیدن نمایشی که وسط این همه اسم و رسم و هیاهوی روشنفکری، خیلی ساده و سرراست داره کار خودش رو میکنه و اتفاقا برعکس همین جریان غرغروی تیاتر این روزها که فقط بلده نک و ناله کنه، حرفی جدی و ملموس برای گفتن داره و برای این بیان، نیازی به پیچیدنش در لفافه های عجیب و غریب نمی بینه، لذت بخشه.
مدت هاست که تیاترها، صرف نظر از ترکیب گروه و موضوع و لول کار، شدن مانیفست های تکراری سیاسی و خوشحالم که بالاخره گروهی پیدا شد که حرف خودش رو بزنه و وسط داستانش، به این و اون تیکه نندازه. و البته جالب بود دیدن مخاطبینی که برعکس اغلب تیاترها، مخاطبین ثابت تیاتر نبودند و به قول برخی دوستان، مردم عادی بودند، در روزگاری که عموما کمتر تیاتری مخاطب عام داره و تیاتر داره در یک سیکل بسته به حیاتش ادامه میده. جالبه که وقتی از سالن میای بیرون، به جای حرف های قلمبه سلمبه ی مخاطبین گرام به همدیگه (پزهای روشنفکری!) بشنوی ادم ها به هم بگن بازیگر نقش امیرکبیر رو شناختی؟! همونی که تو فلان فیلم فلان کار رو می کرد و البته باز هم نشناسنش! به نظرم اگر موفقیت نمایشی که نه بازیگر چندان چهره ای برای عموم مردم داره و نه سالن درستی، در همین امر خلاصه می شد، کافی بود.
و البته سپاس از جناب سلیمانی بابت ادب و احترامشون به مخاطب که جایی در تیاتر حرفه ای نداره (شاید هم نباید داشته باشه!). تا به حال خوش امدگویی به مخاطب از طرف کارگردان رو فقط از آرش دادگر دیده بودم.