خماری میکشیدم تا ؛ببینم رنگ چشماشو
تو اندوه نگاش دیدم... هزارون دشت خشخاشو :(
تویی در حجم یک فریاد
منم خاکستری در باد
یه شب غافل شدن از تو ... چه اندوهی به قلبم داد
خرابت میشدم هرشب
نکردی یک شب آبادم
تو زندون خیال تو ...
... دیدن ادامه ››
به بندم ؛ گرچه آزادم
نیا دنبال من امشب ؛ .... نرنج از من؛ ... حلالم کن
همه از دست من خستن .... تو هم امشب رهایم کن
منو تنهایی و حافظ
به یاد تو ....تو این شبها
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و نا ولها ... :(
از: خود