تو میدانی
شبها از خواب پریدن و دنبال تو گشتن یعنی چی؟
نه، نمیدانی
بی قراری روز را هم نمیدانی
من اما این بلا را دوست دارم
که آوار خیالت بر سرم باشد
دوست دارم
خودم را در این خرابی
آوارهات ببینم
نبودنت را ولی دوست ندارم
این دیگر خارج از توان من است
رنجهای دنیا را
به یک لبخندت میخرم
این
... دیدن ادامه ››
تسخیر فناناپذیر را دوست دارم
همین که بدانم میآیی
لباسهام را عوض میکنم
به خودم عطر میزنم
آماده و منتظر
جلو در میایستم
و به انتهای خیابان نگاه میکنم
انتظارت را دوست دارم
گفتم که!
ته خیابان را دوست دارم.
عباس معروفی