با سلام عرض ادب احترام خدمت گروه تیوال و همچنین عرض خسته نباشید مخصوص به همه اعضای گروه نمایش نامههای شبانه
بنده عصر پنجشنبه به اتفاق جمعی از دوستان عزیز و هنردوستم نمایش رو دیدم. در مجموع بسیار نمایش روان و گرمی بود. هردو بازیگر نمایش، بازی بسیار گیرا و گرمی رو نشون دادند .
(از این بخش به بعد مطلبم ممکنه برای کسانی که که هنوز نمایش رو تماشا نکردهاند خطر فاش شدن برخی از صحنه ها با به قول سینمایی ها خطر اسپویل شدن رو داشته باشه پیشنهاد میکنم فقط عزیزانی که نمایش رو دیدهاند متن رو بخونند که البته طبیعیه که مطالعه بخش نقد کاربران نیز تقریبا باید مختص همین عزیزان باشه)
بنده همچنین از نقش بسیار پررنگ و تحسین بر انگیزی که گروه اجرایی نمایش ایفا کردند بسیار لذت بردم. مخصوصا در لحظاتی که بصورت کاملا فیزیکی درگیر متن نمایش میشدند. به عنوان مثال صحنه بال درآوردن. این بخش از کار، بسیار زیبا و هنرمندانه به تصویر کشیده شد و خود من به شخصه فکر نمیکردم در تاتر بشه چنین حسی رو با این قدرت و به این شکل به بیننده القاکرد. در مجموع اجراهای بازیگران که اغلب به صورت تک نفره بازی میکردند، که این موضوع یعنی ارتباط چشمی بیشتر با تماشاگران (با توجه به شرایط فیزیکی سالن) کار رو بر ایشان سخن تر میکرد و همچنین اجرای هنرمندان گروه اجرایی که اغلب با چالش های فیزیکیه
... دیدن ادامه ››
جدی در نمایش روبهرو بودند، (با توجه به امکانات ضعیف موجود در سالن های ما) واقعا تحسین برانگیز بود. جدای این مساله بنده از تماشای هنرآفرینیه دوست عزیز و هنرمندم خانم زهرا خضوعی در گروه اجرایی نیز بسیار مسرور شدم .
انتخاب لباسها مخصوصا لباس خانم فرخمنش از ابتدای نمایش معمایی را در ذهن بیننده ایجاد میکند. معمایی که از رنگ های سرخ روی لباس و صورت ایشان تا هر آنچه که تماشاگر همه جای صحنه فقط به صورت سیاه و سفید و بدون رنگ میبیند شروع شده و این معما گره ای مرموز را در ذهن ایجاد میکند. گرهای که در یکی از تاثیرگذار ترین و فراموش نشدنی ترین لحظههای نمایش، لحظه سقوط گرههای رنگی، باز نشدنی بودنش را تماما به رخ بیننده میکشد و این جایی است که بر خلاف تصور عمومی که رنگ ها باعث نشاط و شادی و رضایت هستند بیننده از رنگها احساس تنفر پیدا میکند و آرزو میکند کاش هیچکدام از این رنگها وجود نداشتند تا شاید گرههای اینچنین باز نشدنی را بر پا نمیبستند.
در این مقطع نه فقط سیاهیه رذالت و سپیدیه پاکی در ذهن بیننده در حال جنگ بودند بلکه رنگها آنچیزی بودند که مانند تارهای عنکبوت دست و پای سپیدی را محدود به جنگی نابرابر و انتخاب نابودی در برابر بد بودی میکردند. در این نبرد نابرابر بین عنکبوت و زنبور بر روی تارهای چسبناک تنیده شده، این بار توجه من نه به رذالت عنکبوت بلکه به پیچیدگی تارها بود.
تارهایی که در دنیای ما رنگی هستند.