یادداشتی بر نمایش زبان اصلی
1- بسیار دشوار است که تعریف جامعی از اینکه تئاتر دقیقا چیست و چه مولفه هایی باید داشته باشد با قاطعیت ارائه داد بدون آنکه تا حد زیادی پای سلیقه به میان بیاید. اما اجرایی که 99% آن در یک دکور لخت و میزانسن ثابت تعریف شده است (بازیگران نشسته بر روی دو صندلی رو به روی تماشاگر) و تمام بار اجرا بر دوش دیالوگ هایی است که از دهان تماشاگران بیرون می آید آن هم بدون کوچکترین جاذبه بصری، تا چه میزان به مفهوم تئاتر (حداقل از لحاظ فرم) نزدیک است؟ نکته مهم البته نه در بدون دکور بودن صحنه بلکه در عدم ایجاد هیچگونه میزانسنی در آرایش بازیگران است. که این مورد خود باعث شده نسبت دادن عنوان "طراح" بیشتر شبیه به یک شوخی به نظر برسد.
آیا این اجرا قصد داشته تئاتری نزدیک به فضای سینما باشد؟ در بروشور این اجرا آمده: "با احترام به سکانس دادگاه فیلم ارزشمند جدایی نادر از سیمین"، و دقیقا مانند آن سکانس، تمام آنچه مقابل دیدگان تماشاگر قرار می گیرد یک فول شات محدود (و نه حتی لانگ شات) از زن و مردی است که هر دو یا یکی از آنها در کل زمان اجرا رو به تماشاگر نشسته اند (به جز صحنه ای که برادر زن می آید و روی صندلی می نشیند). مطمئنا این از تعریف سینما هم به دور است، و بیشتر شبیه یک اپیزود چند دقیقه تلویزیونی ست که کش
... دیدن ادامه ››
آمده است.
2- در روزگاری که انگیزه بسیاری از نمایش هایی که به روی صحنه می رود ارضای یک نوع شهوت اجراست بدون اینکه دغدغه ارزشمندی پشت آن اثر باشد، زبان اصلی اتفاقا یک اثر دغدغه مند است. (که شاید پررنگ ترین نکته مثبت اجرا هم همین باشد). دغدغه نویسنده عدم ارتباط انسانی بین زن و مرد است، این که آنها از فهم ساده ترین حرف های یکدیگر عاجزند و هر اتفاق کوچکی می تواند به یک فاجعه تبدیل شود. البته جای تفاسیر بیشتر در این مورد باز است اما در اجرا حتی این محتوا به چالش کشیده می شود. دو شخصیتی که باید با شخصیت پردازی مناسب تبدیل به دو انسان معاصر با پیچیدگی های فکری، روانی و شخصیتی باشند تا در خدمت بیان محتوا قرار گیرند، تبدیل به دو تیپ شده اند. در یک سو تیپ مرد جوان جنوب شهری و سنتی و کمی غیرتی که حتی حرکات بدنی اش هم بر اساس این تیپ سازی تعریف شده و در سوی دیگر زنی شهرستانی که لیسانس گرفته و سعی به حرکت از سنت به مدرنیته دارد. دو تیپ تخت بدون کمترین پیچیدگی مستقل شخصیتی که به سوی نوعی کلیشه تاریخ مصرف گذشته در حرکتند. حتی سومین شخصیت (برادر زن) که در یک صحنه وارد می شود هم کاملا یک تیپ است (جوان شهرستانی ساده و دل پاک) هرچند که مورد اخیر شاید ضربه چندانی به محتوا نزده، اما مطمئنا شخصیت پردازی پویای دو شخصیت اصلی می توانست رنگ و بویی طبیعی تر و اثرگذار تر و قابل باورتر به اجرا بدهد.
3- متن نمایشنامه هم کلیشه ای ترین فرمی است که می توانست در خدمت آن محتوای ارزشمند باشد. زن و شوهری با شاخصه های تیپیکال که در زندگی شخصی مشکل دارند و زن در خواست طلاق داده و حال مقابل قاضی (که تماشاگران هستند) نشسته اند و دیالوگ می گویند. این چیزی است که بارها و بارها در بسیاری از فیلم ها و سریال های تلویزیونی تکرار شده است. آنچه که در چنین فرمی می توانست بزرگترین سرمایه متن باشد و آن را از سطحی کلیشه ای به سطحی غنی و تاثیرگذار ارتقا دهد دیالوگ های دو شخصیت بود، که کارکرد قابل توجهی ندارند و گویی بیشتر در دام خنداندن مخاطب و تکرارهایی غیر ضروری افتاده اند. تنها نکته قابل اعتنا می تواند این باشد که تماشاگر در جایگاه قاضی قرار گرفته و انگار باید از میان حرف های این دو، بینشان قضاوت کند. بگذریم که روند حقیقی رسیدگی به تقاضای طلاق نزد قاضی در واقعیت فاصله بسیاری با این پیش فرض دارد.
4- اگر عدم شخصیت پردازی مناسب پرسوناژها را نادیده بگیریم، بازی ها در خدمت تیپ هایی بود که خلق شده است. با این وجود از دو مورد نمی توان چشمپوشی کرد: مورد اول بازی اغراق شده و غیر طبیعی مرد هنگام شنیدن خبر سقط شدن بچه است، و مورد دوم لهجه زن. لهجه ای که با توجه به اطلاعاتی که نمایشنامه می دهد باید چیزی نزدیک به لهجه مشهدی باشد اما بیشتر شبیه لهجه مازنی است با گرایشاتی به مشهدی و حتی گیلکی. بماند اینکه از زنی که به تهران آمده، تحصیلات دانشگاهی دارد و خصوصا اینکه سعی در حرکت به سوی مدرنیته دارد انتظار چنین لهجه غلیظی نمی رود.
5- کل نور اجرا با دو یا سه پروژکتور تامین می شود. البته با توجه به میزانسن ثابت که طراحی نور خاصی را نمی طلبد (و نیز در نظر گرفتن شرایط سالن که اجرای سه نمایش پشت سر هم از سه گروه مختلف در طول روز است) شاید خیلی هم عجیب نباشد، اما این نور در یک صحنه در ذوق می زند. و آن صحنه ای است که برادر زن می آید و در ابتدا پشت صندلی ها ایستاده و صورتش در سایه روشن است (البته اگر قصد برداشت تعابیر فلسفی گونه از آن را نداشته باشیم، که نداریم). و آخرین نکته در خصوص موسیقی است که به عنوان پرکننده صحنه ها چفت و بست مناسبی با شرایط صحنه های قبل و بعد خود ندارد به جز آنجا که برادر زن در حالی که هدفونی در گوشش است می آید، و آهنگی از یاس پخش می شود، که در همین یک مورد نیز چنین آهنگی با شخصیتی که از او ارائه می شود کمی ناسازگار است.
پ.ن: این یادداشت از دریچه ذهنی نگارنده نوشته شده و البته که جای نظرات و تفاسیر مختلف دیگر همچنان باز است.