من از جلال تهرانی ناراحتم ....ناراحتم چون منو با دنیای نسرین،دنیای پر از عشق،پر از فریاد و پر از سکوت آشنا کرد.
من او را دیدم.من عمو را دیدم.من توی گودی کوچه پشتی عشق دیدم.من...من شکار بادبادک ها را دیدم.
من ترسیدم ار اینکه اطمینانمو تو خواب جا گذاشته باشم،ترسیدم که تموم بشه این 75 دقیقه دنیای خوب،دنیای زیبا،دنیای ادمی پر از بی ادعایی.
ولی چه می شود کرد،چه می شود گفت....چون همه ی راه ها به رم میره،عمو می گفت.
من از جلال تهرانی ناراحتم....ناراحتم که چرا این فصل را برای شکار دل ها انتخاب کرد،فصل شکار بادبادک ها.