مثل هر روز از کافه مستقیم رفتم خونه
مثل هر روز در زدم
اما در و باز نکرد
رفتم تو
دیدم نیست
صداش کردم جواب نداد
رفتم تو اتاق
تو خودش جمع شده بود
ملافه رو تخت پر خون بود
رسوندمش بیمارستان
دکتر گفت همسرتو و نجات دادیم
اما فقط همسرتونو
یه عمر دویدم تا اون البوم بیاد بیرون
هیچوقت از خودم نپرسیدم چرا
اما اون بچه
اون بچه بهم دلیل داده بود
همه چی دوباره به گند کشیده شد
گند-تر از قبل