من اینکارو پیشنهاد میکنم و کاش این کار خوب اینطور مهجور نمونه.
نمایش اسایلم تجربه تکرار است و زیستن در تکراری بی فرجام. اسایلم اگرچه با تاکید کارگردان "پناهگاه" معنا شده است اما فضای نمایش و نشانههای آن القا کننده ی اسارت است. با این حال نمایش بواسطه بهره مندی از خلاقیت آنقدر سیال هست که مفاهیمش را بالاتر از جای گرفتن در یک چارچوب و قالب منتقل کند. اسایلم می تواند برای هر مخاطب تجربه ای شخصی باشد. از رنج، پوچی، بیهودگی، اعتراض، سرکوب، زوال، فریب، کندی، رخوت یا عصیان.
مخاطب اسایلم از اولین لحظات مجبور میشود که فکر کند. صدایی که با زبانی ناشناخته و غریب بی وقفه تکرار میشود و گویی همیشگی ست. غذایی که در هر وعده تکراری است. جای نشستن کاراکترها، رابطهشان و سکوت سنگین بینشان که گاه با افتادن یک قاشق تبدیل به شورش میشود همگی مخاطب را به تفکر وامیدارند. با وجود تمامی این تکرارها کارگردان آنقدر باهوش بوده که خودش به دام این تکرار نیفتد و هیچیک از 10 کاراکتر او تکرار دیگری نیست. (مردی که مثل دیگران رنگ پریده نیست، زنی که قاشق پرتاب میکند، مردی که غذای دیگران را میگیرد. دختری که بی تفاوت است، زنی که غذا نمیخورد، مردی که اعتراض میکند، دو پلیس ضد شورش که بوضوح دو شخصیت متفاوتند) تماشاگر برای هرکدام هویت میسازد، پیشینهای و شاید آیندهای محتوم.
طراحی صحنه و لباس به خوبی در خدمت نمایش است. میز و نیمکتهایی سرد و فلزی، چهره هایی رنگ پریده، لباس هایی کم رنگ و یخی همه در پرتو نور مهتابی
... دیدن ادامه ››
رنگ. ویژگی متمایز و نکته ای که برای هر مخاطب به یاد ماندنی خواهد بود استفاده از زبان ساختگی در کل نمایش است که اگرچه به هیچ جا تعلق ندارد اما تماشاگر به تدریج با آن ارتباط برقرار میکند و به نوعی برای او قابل فهم میشود. اما اینجا هم دست مخاطب برای تفسیر و داستان سازی باز است. مثلن در انتهای هر اعتراض همیشه ده واژه تکرار میشود. این ده واژه میتواند شمارش معکوس از ده تا یک باشد، میتواند تبیین ده قانون در اسایلم باشد، میتواند اسامی ده کاراکتر باشد. تجربه ی داستانی که در فضای آن پناهگاه روایت میشد و نمیشد به شخصه برای من دوست داشتنی بود.