درباره فیلم احتمال باران اسیدی
(این یک نقد نیست)
فیلم روایتی از یکنواختی، روزمرگی ، تنهایی و به قول کارگردان فیلم بی پشتوانگی آدمهای تنهاست. دو لوکیشن متفاوت فیلم خود مبین همین موضوع است، فومن تنها و خلوت و تهران شلوغ و دود و ترس و البته در دل این شلوغی باز آدمهایی تنها در مسافرخانه ای خلوت (مهسا-کاوه و افغانی)
خساست در ارائه دیالوگ (مینیمالیسم) که البته حسن فیلم محسوب می شود باز بر این تنهایی و یکنواختی مهر تایید می زند و به من تماشاگر این فرصت را می دهد تا فیلنامه تنهایی خودم را در دل این سکوت به تصویر بکشم.
منوچهر سفری را از فومن تنها و خلوت آغاز می کند برای پیدا کردن دوست سالهای دورش خسرو،
... دیدن ادامه ››
و به تهران شلوغ و دود و ترس می رسد و از گذر گاه هایی عبور می کند (خانه جنوب شهر-داروفروشهای ناصر خسرو-کلانتری-بیمارستان-آسایشگاه روانی و...) که اور ا از این تنهایی و یکنواختی جدا می کند و از آن منوچهر اتو کشیده و ماشینی جدا می شود تا جایی که سیگار (سیگاری) هم می کشد، اوئی که 30 سال تمام کارمند دخانیات بوده و لب به سیگار نزده است.
منوچهر در این راه حتی دروغ هم می گوید آن هم برای نجات مهسا یک بار از کلانتری و بار دیگر از آسایشگاه روانی. (شاید تنها رودر روئی زندگیش با یک دختر که نهیب دلش او را به دروغ واداشته)
حالا او در کنار کارخانه تولید داروی خسرو (دوستی که به خاطرش تا تهران آمده) از دیدنش منصرف می شود و در نمایی دور نیم نگاهی به او که در حال ورود به کارخانه است می اندازد و در امتداد دیوار کارخانه به حرکت ادامه می دهد، دیوار تنهایی دنیای معاصر.
در سکانس آخر منوچهر را در کنار گارد اتوبان و زیر باران، بدون آنکه چتری را که تا پایان فیلم در دست دارد باز کند ایستاده می بینیم. او در یک جاده و راه قرار گرفته اما آیا فرصت زندگی برای او هست؟
منوچهر دنبال خسرو نیامده، گم کرده سالهای دورش منوچهر می باشد. او خودش را باید پیدا کند. و این درد امروز انسان معاصر است.