اینکه «50 کیلو آلبالو» اصلا فیلمی باشد که بتوان چند خط در مورد آن نوشت جای سوال و تردید دارد. داستان را اگر بچلانی آنقدر آب از آن خارج میشود که دیگر چیزی برای گفتگو از آن باقی نمیماند. هرچند یک فیلم کمدی را نباید کالبدشکافی کرد و دنبال داستان جاندار در آن گشت (که البته با همین حرف خودم مخالفم!) اما لااقل انتظار میرود که طنزهای بکار رفته و موقعیتهای خلق شده و دیالوگهای استفاده شده چیزی فراتر از لات بازیهای یک زن خشمگین و یک عاقد رو به موت باشد و یکی دو شوخی کلامی دربارهی چه کسی همسر چه کسی است باشد. طنز بکار برده در این فیلم کمدی اصلاً قابل انتقاد نیست، چون اصلا طنزی در آن بکار برده نشده است! شوخیها آنقدر سطحی و تکراری و بی در و پیکر است که اگر کل آن را بخواهی بررسی کنی فراتر از «تو برو بشین پشت ماشین رختشویی» نمیرود.
مانی حقیقی این فیلم را شش سال پیش ساخته است. یعنی دو سال قبل از «پذیرایی ساده». پذیرایی ساده فیلم مقبولی بود. اژدها وارد میشود را ندیدهام، اما بنظر میآید آن هم، با توجه به داستانی که گویای ژانر علمی – تخیلی است، اثری قابل توجه باشد. فرهاد توحیدی هم آدم گردن کلفتی است. پیش از این یکی از بهترین فیلمهای کمدی ایرانی، یعنی «مرد عوضی»، را نوشته است. حالا ترکیب این دو نفر، مانی حقیقی و فرهاد توحیدی بطور عجیبی چیز مزخرفی از آب در آمده به اسم مانی توحیدی (نامزد دختر قهرمان داستان!) که به اندازهی کاراکترش لوس و بیمزه، اما پر زرق و برق و دهان پر کن است. (بعد نوشت: منبع من برای اینکه این فیلم در سال 88 ساخته شده صفحه ی مانی حقیقی در ویکیپدیای فارسی است. ممکن است اشتباه باشد!)
فراموش نباید کرد که چنین فیلمی تمام معیارهای «فرعی» یک فیلم موفق را به همراه دارد: رنگها در فیلم فریاد میزنند، بازیگرهای دوست داشتنی قدم
... دیدن ادامه ››
به قدم به صف ایستادهاند، عنوان مانی حقیقی به عنوان کارگردان و بازیگر میدرخشد و همه چیز بنظر میرسد سر جای خود قرار گرفته است. اما: رنگها در فیلم اگزجره و در بعضی مواقع بدون هارمونی هستند (مقایسه کنید با آتش بس 2، که هیچ چیز اگر نداشت، اما استفاده از رنگش فوق العاده بود)، از کمدینهای مشهور فقط برای گیشه استفاده شده است، نه علی صادقی فرصت خل بازیهای همیشگی خود را پیدا میکند و نه ویشکا آسایش، سروش صحت، مهران غفوریان و نادر سلیمانی اهمیتی، به جز چهرهشان دارند. و نه حتی مانی حقیقی 6 سال پیش چهرهای چندان شناخته شده برای عموم بود.
«50 کیلو آلبالو» یک فیلم به معنای واقعی ضعیف است. یک سوژهی نسبتاً بکر، موقعیت خلق شده برای چهار جوان در حال ازدواج، با یک مقدار بسیار زیادی بیمزگی و شوخیهای کاملا دم دستی و رنگ و لعاب تزئین شده که حتی یک سکانس هم ندارد که بعد از دیدن فیلم از بیاد آوردنش یا تعریف کردنش برای دیگران بتوان لبخند زد.