رگ خواب برای من تماماً پیرامون مینا می چرخه. مینا و احساس گناهش. مینا و گرفتاری ش در احساساتی که سالهاست باهاش جلو اومده ن و در تصمیمات زندگی
... دیدن ادامه ››
ش لحظه به لحظه خودشونو نشون میدن .. در رفتن ها، در موندن ها، در سکوتا ها، در غرش ها .... کامران و نوع رابطه ای که با مینا داره چیزی نیست که فکر کنم کسی مثل نعمت اله میخواد روی قصه ش مانور بده .. نعمت اله کسی نیست که بخواد روی این داستان های کلیشه ای تکراری مانور بده .. اما به خوبی، اصلاح می کنم: به شکلی بسیار زیبا، مینایی رو به تصویر می کشه که احساس گناهش دست از سرش بر نمیداره. و تنها زمانی که در آستانه مرگ، با پدرش روبرو میشه، این احساس گناه محو میشه .. وقتی با منشا و سرچشمه احساساتت روبرو میشی، اونا به تعادل میرسن. مینا بعد از سالها دودو کردن و تردید برای اینکه به سراغ پدرش بره یا نه، بعد از سالها زندگی در فضای توهمی که احساس گناهش براش خلق کرده بود .. نهایتاً زمانی که هیچ چیزی برای از دست دادن نداره، میره و با پدرش روبرو میشه و احساس گناهش دود میشه توی هوا و آماده ی زندگی حقیقی میشه .. "میخوام دیگه بیدار باشم" ...... این فیلم تجربه ای بیش از چیزی که انتظار داشتم به من هدیه داد ..