دیشب وقتی فیلم تموم شد واقعا دوست نداشتم از صندلی ام بلند شم.میخواستم همونجوری بشینم و به تیتراژ فیلم خیره بشم و حین گوش دادن به موسیقی مسحور کننده کریستف رضاعی توی دریایی از خیال و حال خوب غرق بشم.
واقعا هرچی از خوبیای فیلم بگم کم گفتم.فیلمبرداری موسیقی فیلمنامه طراحی صحنه و لباس کارگردانی همه چیز واقعا عالی بود.البته بزرگترین نقطه ضعف فیلم به نظرم اجرای ضعیف بازیگرا بود. مثلا به نظر من امیر جدیدی با اینکه استایل و و ظاهر و صدای خیلی خوبی داره ولی باز خیلی باید بیشتر تلاش کنه تا به یه بازیگر سطح اول تبدیل بشه.بازی همایون غنی زاده و کیانا تجمل هم به نظرم واقعا خوب نبود و خیلی خیلی میتونست بهتر باشه مخصوصا کیانا تجمل که اجراش واقعا ضعیف بود.در کل (باز دوباره به نظر من) بازی احسان گودرزی نادر فلاح و شخصیت چارکی از بقیه بهتر بود. البته فیلم انقدر لوکیشن خوب و دیالوگ عجیب و نقطه قوتهای دیگه داره که این نقصها به چشم نمیاد.
چند تا نکته قبل حین و بعد از دیدن فیلم توجه من رو جلب کرد.که دوست دارم بهش اشاره کنم. قبل از دیدن فیلم وقتی نظرات رو راجع به فیلم میخوندم و میپرسیدم بین اونایی که فیلم رو دیدن دودسته آدم وجود داشت یه دسته بعد از دیدن فیلم ازش متنفر میشدن و به شدت از فیلم ناراضی بودن و یه دسته دیگه هم وجود داشت که دیوونه این فیلم میشدن و جنون وار ازش تعریف میکردن. یعنی هیچ حد وسطی وجود نداشت و هیچ تعادلی بین نظرات به چشم نمیخورد.و این برای من خیلی جالب بود و حسابی مشتاق شدم تا فیلم رو ببینم. موقع دیدن فیلم حالم خیلی خوب بود.سر بعضی از سکانسهای فیلم داشتم خودزنی میکردم!! و هضم این همه سکانس و دیالوگ خوب و عجیب تو یه فیلم ایرانی برام سخت بود.چند تا بخش توی فیلم وجود داشت که وحشیانه خوب بود.اون بخشهایی که صدای علی مصفا پخش میشد و حرفهایی رو که از زبون زندانی تبعیدی مرده میزد واقعا برام جالب بود.یا اون سکانسی که کارگر هندی میره زیر زمین و دیالوگ های همایون غنی زاده اونجا عالیه. به طور کلی شخصیت کیوان
... دیدن ادامه ››
حداد(احسان گودرزی) که صدابرداریه که خیلی وقتا سکوت رو ضبط میکنه.و یا اون سکانس رقص عجیب نادر فلاح با اون موسیقی محشر و خیلی دوست داشتم.
نکته خیلی جالبی که در مورد این فیلم وجود داره اینه که فیلم پر از "تخیل" و پر از "خیال" هستش چیزی که کمتر توی سینمای ما بهش بها داده میشه و بیشتر کارگردانهای ما اکثرا دنبال ساخت فیلمهای رئال و اجتماعی هستن. والبته فیلم پر از ایده های خلاقانه است.همین مصاحبه هایی که بین فیلم پخش میشه و ریتم خیالی فیلم رو با جند تا سکانس مستند به هم میزنه و یه حالت واقع گرایانه به فیلم میده. یا انتخاب چنین داستان تکان دهنده و عجیبی که در فیلم وجود داره. ارزش کار مانی حقیقی رو خیلی بالا میبره.
بعد از خارج شدن از سالن سینما هم دو تا موضوع فکرم رو درگیر کرد و از دوستانی که این متن رو خوندن درخواست میکنم نظرشون رو در این رابطه بگن.یکی اینکه: آخر فیلم احسان حداد میگه که "چند روز پیش اژدها رو تو تهران دیدم همونی که تا چند سال به راحتی یه قبرستونو میلرزوند.الآن خیلی آروم و داغون یه گوشه تو تهران افتاده."آیا اینجا اژدها استعاره از چیز خاصیه یا اینکه نه؟ و مورد دوم اینکه: توی چند جای فیلم اشاره به این میشه که 5 تیر از اسلحه خارج میشه.چرا 5 تیر؟ و چرا انقدر تاکید روی این عدد؟