«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
دوستان دو بلیت در بلوک B ردیف ٤ صندلی های ٣٤ و ٣٥ با تخفیف دانشجویی برای روز ٢شنبه ٧خرداد دارم که متاسفانه قادر به استفاده از اونها نیستم. لطفا در صورت تمایل به این شماره پیام بدید
09305895598
به جرات از بهترین هایی که تا به حال دیدم...
نمایش تموم شده بود، اشکهام همچنان جاری بود، و دستهام در حال پرشورترین تشویقی که در توان داشتم... و این حس عجیب... این حس عجیب...
چقدر 4 پروانه ای که حاضرن بمیرن اما عشقشون رو ترک نکنن دوست داشتنی ان. می تونستن هر کسی باشن و به جای هر کسی درد بکشن و دوباره... "ما 4 نفر بازیگرای نمایشی هستیم که 60 ثانیه ی دیگه روی صحنه می ره"!
این نمایش پر بود از شور، از حس، و از به تصویر کشیدن غروری که راه رفتن، نفس کشیدن، و حتی مردن! درون اون مستطیل جادویی به ارمغان میاره. و ما، نظاره گران بیرون مستطیل، با چشمانی اشکبار در جادوی این همه زیبایی غرق می شیم... و غبطه می خوریم به حال 4 نفری که 1 نفرند؛ و هزار نفر...
بیایید تا 5 بشمریم، و چشمهامون رو ببندیم.
چه اهمیتی داره که نمی فهمن...
ای کاش این نمایش تمدید می شد! حالا با حسرت ندیدنش چه کار باید کرد؟
فردا (سه شنبه) اصلا اجرا نمی شه یا بلیتهاش تموم شدن که در بخش خرید وجود نداره؟
از خوبی نمایش که هر چیز بگم کم گفتم. واقعا فوق العاده بود، شیوه روایت داستان و فلش بک ها، فضای وهم آلود و موسیقی کاملا متناسب و صد البته بازی های خیلی خوب...
اما باید اعتراف کنم چیزی که باعث شد تصمیم بگیرم این مطلب رو بنویسم ارتباطی با خود نمایش نداره. واقعا جامعه ما به کجا می ره؟! امشب بعد از ورود به سالن متوجه شدم که دو نفر روی صندلی هایی که من بلیتش رو تهیه کرده بودم و جای خوبی از سالن بودن نشستن، بعد از اینکه متصدی سالن به خانم ها تذکر دادن که اونجا جای کس دیگه ایه یکی از اونها جا به جا شد و دیگری به متصدی گفت که نمی خواد جا شو عوض کنه! متصدی هم اومدن و به من گفتن که خانم جاشونو عوض نمی کنن و شما کنارشون بشینین! من هم داشتم از ایشون می پرسیدم که علت چیه و گویا خانم با دیدن پافشاری بنده نظرشون و عوض کردن و جابجا شدن. ما هم خیلی خوشحال و بدون فکر بیشتری در این مورد رفتیم و در صندلی های خودمون نشستیم و از یک ساعت و ۱۰ دقیقه فوق العاده (در کنار خمیازه های گاه و بیگاه خانم عزیز) لذت بردیم. وقتی متوجه فاجعه شدم که نمایش تموم شده بود و از سالن بیرون اومده بودم. هنوز هم باورم نمی شه که کسی بتونه اینقدررررر انتقام جو باشه اون هم به شیوه کلاس اولی! که بعد از بلند شدن از روی صندلی آدامس موزی شو برای من یادگاری بزاره!!!
واقعا احترام به حقوق دیگران کجا رفته؟ البته اینکه چرا متصدی سالن هم به چنین اظهارات قلدر مآبانه ای دامن می زنه و از من می خواد از حق خودم بگذرم جای تامل داره... ولی واقعا تجربه ای شد که از این به بعد در سالن های تئاتر چهارچشمی مراقب باشم که مبادا مورد سوءقصد اون دسته بسیااااار بافرهنگ از عزیزان تئاتر دوست قرار بگیرم! :)))